ای عزیز! اگر ایمان به آنچه ذکر شد که گفته انبیاءعلیهم السلام است آوردی و خود را برای تحصیل سعادت و سفر آخرت مهیّا نمودی و لازم دانستی حضور قلب را که کلید گنج سعادت است تحصیل کنی، راه تحصیل آن، آن است که اولاً رفع موانع حضور قلب را نمایی و خارهای طریق را از سر راه سلوک ریشه کن کنی و پس از آن اقدام به خود آن کنی.
امّا مانع حضور قلب در عبادات، تشتّت خاطر و کثرت واردات قلبیّه است. و این گاهی از امور خارجه و طرق حواسّ ظاهره حاصل میشود؛ مثل آنکه گوش انسان در حال عبادت چیزی بشنود و خاطر به آن متعلق شده مبدأ تخیّلات و تفکرات باطنیّه گردد، و واهمه و متصرّفه در آن تصرّف نموده از شاخهای به شاخهای پرواز کند؛ یا چشم انسان چیزی ببیند و منشأ تشتّت خاطر و تصرّف متصرّفه گردد؛ یا سایر حواسّ انسان چیزی ادراک کند و از آن انتقالات خیالیّه حاصل شود.
و گاهی تشتّت خاطر و مانع از حضور قلب، از امور باطنه است. و آن به طریق کلی دو منشأ بزرگ دارد که عمده امور به آن دو منشأ برگردد:
یکی هرزه گردی و فرّار بودن خود طایر خیال است؛ زیرا که خیال قوّهای است بسیار فرّار که دائماً از شاخهای به شاخهای آویزد و از کنگرهای به کنگرهای پرواز کند؛ و این مربوط به حبّ دنیا و توجه به امور دنیّه و مال و منال دنیوی نیست، بلکه فرّار بودن خیال خود مصیبتی است که تارک دنیا نیز به آن مبتلا است. و تحصیل سکونت خاطر و طمأنینه نفس و وقوف خیال از امور مهمهایست که به اصلاح آن علاج قطعی حاصل شود، و پس از این به آن اشاره میکنیم.
یکی از اسرار عبادات و فوائد مهمّه، که همه مقدّمه آن است، آن است که جمیع مملکت باطن و ظاهر، مسخّر در تحت اراده الله و متحرّک بتحریک الله شود، و قوای ملکوتیّه و ملکیّه نفس از جنود الله شوند و همگی نسبت به حق تعالی سِمَت ملائکة الله را پیدا کنند. و این خود یکی از مراتب نازله فنای قوا و ارادات است در اراده حق.
و کم کم نتایج بزرگ بر این مترتّب شود و انسان طبیعی الهی گردد و نفس، ارتیاض به عبادت الله پیدا کند و جنود ابلیس یکسره شکست خورده منقرض شوند و قلب و قوای آن تسلیم حق شوند و اسلام به بعض مراتب باطنه در آن بروز کند.
و نتیجه این تسلیم اراده به حق، در دار آخرت آن شود که حق تعالی اراده او را در عوالم غیب نافذ فرماید و او را مَثَل اعلای خود قرار دهد، و چنانچه خود ذات مقدّس هر چه را بخواهد ایجاد کند، به مجرّد اراده موجود شود، اراده این بنده را هم آن طور قرار دهد؛ چنانچه بعضی از اهل معرفت روایت نمودند از رسول اکرمصلی الله علیه وآله وسلم راجع به اهل بهشت که ملکی میآید پیش آنها؛ پس از آن که اذن ورود میطلبد وارد میشود و نامهای از جناب ربوبیّت به آنها میدهد، بعد از آن که از خدای تعالی به آنها سلام ابلاغ نماید. و در آن نامه است برای هر انسانی که مخاطب به آن است:
«مِنَ الْحَیِّ القَیُّومِ الَّذی لا یَمُوتُ اِلَی الْحَیّ القَیّومِ الَّذی لا یَمُوتُ. اَمّا بَعْدُ، فَاِنّی اَقُولُ لِلشَّیْءٍ کُنْ فَیَکُونُ، وَقَدْ جَعَلْتُکَ تَقولُ لِلشَّیْءٍ کُنْ فَیَکُونُ. فقالصلی الله علیه وآله وسلم: فلا یقولُ اَحَدٌ مِنْ اَهْلِ الجَنَّةِ لِلشَّیْءٍ کُنْ إِلّا وَیَکُون».(22)
یکی از آداب قلبیّه عبادات، خصوصاً عبادات ذکریّه، تفهیم است. و آن چنان است که انسان، قلب خود را در ابتداء امر چون طفلی پندارد که زبان باز نکرده و آن را میخواهد تعلیم دهد؛ پس، هر یک از اذکار و اوراد و حقایق و اسرار عبادات را با کمال دقّت و سعی به آن تعلیم دهد و در هر مرتبهای از کمال هست، آن حقیقتی را که ادراک نموده به قلب بفهماند.
پس، اگر اهل فهم معانی قرآن و اذکار نیست و از اسرار عبادات بی بهره است، همان معنای اجمالی را که قرآن کلام خدا است و اذکار، یادآوری حق است و عبادات، اطاعت و فرمانبرداری پروردگار است تعلیم قلب کند و به قلب همین معانی اجمالیّه را بفهماند.
و اگر اهل فهم معانی صوریّه قرآن و اذکار است، همان معانی صوریّه را، از قبیل وعد و وعید و امر و نهی، و از علم مبدأ و معاد به آن مقدار که ادراک نموده به قلب تعلیم دهد. و اگر کشف حقیقتی از حقایق معارف یا سرّی از اسرار عبادات برای او شده، همان را با کمال سعی و کوشش به قلب تعلیم کند و آن را تفهیم نماید. و نتیجه این تفهیم آن است که پس از مدّتی مواظبت، زبان قلب گشوده شود و قلب ذاکر و متذکّر گردد.
در اول امر، قلب متعلّم بود و زبان، معلّم و به ذکر زبانْ قلب، ذاکر میشد و قلب تابع زبان بود، و پس از گشوده شدن زبانِ قلب عکس گردد: قلب ذاکر گردد و زبان به ذکر آن ذکر گوید و به تبع آن حرکت کند. بلکه گاه شود که در خواب نیز انسان به تبع ذکر قلبی ذکر لسانی گوید؛ زیرا که ذکر قلبی مختص به حال بیداری نیست و اگر قلب متذکّر شود زبان که تابع آن شده ذکر گوید و از ملکوت قلب به ظاهر سرایت نماید: «قُلْ کُلٌّ یَعْمَلُ عَلی شاکِلَتِه».(21)
و از این احادیث و احادیث دیگر استفاده ادب دیگر شود که آن نیز از مهمّات باب ریاضت است. و آن عبارت از مراعات است. و آن، چنان است که سالک در هر مرتبه که هست، چه در ریاضات و مجاهدات علمیّه یا نفسانیّه یا عملیّه، مراعات حال خود را بکند و با رفق و مدارا با نفس رفتار نماید و زاید بر طاقت و حالت خود تحمیل آن نکند؛ خصوصاً برای جوانها و تازه کارها این مطلب از مهمّات است که ممکن است اگر جوانها با رفق و مدارا با نفس رفتار نکنند و حظوظ طبیعت را به اندازه احتیاج آن از طرق محلّله ادا نکنند، گرفتار خطر عظیمی شوند که جبران آن را نتوانند کرد؛ و آن خطر، آن است که گاه نفس به واسطه سختگیری فوق العاده و عنانگیری بی اندازه، عنان گسیخته شود و زمام اختیار را از دست بگیرد و اقتضائات طبیعت که متراکم شد، و آتش تیز شهوت که در تحت فشار بیاندازه ریاضت واقع شود، ناچار محترق شود و مملکت را بسوزاند. و اگر خدای نخواسته سالکی عنان گسیخته شود یا زاهدی بی اختیار شود، چنان در پرتگاه افتد که روی نجات را هرگز نبیند و به طریق سعادت و رستگاری هیچ گاه عود نکند.
پس، سالک چون طبیب حاذقی باید نبض خود را در ایّام سلوک بگیرد و از روی اقتضائات احوال و ایّام سلوک با نفس رفتار کند؛ و در ایّام اشتعال شهوت که غرور جوانی است طبیعت را به کلّی منع از حظوظش ننماید، و با طرق مشروعه آتش شهوت را فرو نشاند که فرو نشاندن شهوت به طریق امر الهی، اعانت کامل در سلوک راه حق کند.
نموده».(13)و در حدیث دیگر است که «کسی که دوست دارد ملاقات کند خدا را پاک و پاکیزه، ملاقات کند او را با زوجه».(14) و از رسول اکرم نیز منقول است که «اکثر اهل آتش عزبها هستند.»(15)
و در حدیث است که حضرت امیر مؤمنانعلیه السلام فرمودند: «جماعتی از اصحاب بر خود حرام کردند زنها را و افطار در روز و خواب در شب را. امّسلمه خبر داد به حضرت رسول اکرم؛ آن سرور تشریف آوردند نزد آنها فرمودند: «آیا شما اعراض میکنید از زنها؟ همانا من نزد زنها میروم و روز تناول میکنم و شب خواب میروم، و کسی که از سنّت من اعراض کند از من نیست و خدای تعالی فرو فرستاد: «لا تُحَرِّمُوا طَیِّباتِ ما اَحَلَّ اللَّه لَکُمْ وَلا تَعْتَدُوا اِنَّ اللَّه لا یُحِبُّ الْمُعْتَدینَ، وَکُلُوا مِمّا رَزَقَکُمُ اللَّهُ حَلالاً طَیّباً واتَّقُوا اللَّه الَّذی اَنْتُمْ بِهِ مُؤْمِنُون».(16)
ادامه مطلب ...یکی از مهمّات آداب قلبیّه نماز و سایر عبادات که از امّهات آداب قلبیّه است و قیام به آن از عظائم امور و مشکلات دقایق است، محافظت آن است از تصرّفات شیطانی؛ و شاید آیه شریفه که فرماید در وصف مؤمنین: «الَّذینَ هُمْ عَلَی صَلَواتِهِمْ یُحافِظُون»(8) اشاره به جمیع مراتب حفظ باشد که یکی از آن مراتب، بلکه اهمّ مراتب آن، حفظ از تصرّف شیطان است.
و خلوص از تصرّف شیطان، که مقدمه اخلاص است، به حقیقت حاصل نشود مگر آن که سالک در سلوکش خدا خواه شود و خودخواهی و خودپرستی را، که منشأ تمام مفاسد و امّ الامراض باطن است، زیر پا نهد.
یکی از اموری که از برای سالک در جمیع عبادات، خصوصاً نماز - که سرآمد همه عبادات است و مقام جامعیّت دارد - لازم است، خشوع است. و حقیقت آن عبارت است از خضوع تامّ ممزوج با حبّ یا خوف. و آن حاصل شود از ادراک عظمت و سطوت و هیبت جمال و جلال. و تفصیل این اجمال آن است که قلوب اهل سلوک به حسب جبلّت و فطرت مختلف است.
پارهای از قلوب، عشقی و از مظاهر جمالند و به حسب فطرت متوجّه به جمال محبوب هستند؛ و چون در سلوکْ ادراکِ ظلّ جمیل یا مشاهده اصل جمال کنند، عظمت مختفیه در سرّ جمالْ آنها را محو کند و از خود بیخود نماید. چون در هر جمالی جلالی مختفی و در هر جلالی جمالی مستور است پس، هیبت و عظمت و سطوتِ جمال، آنها را فرو گیرد و حالت خشوع در مقابل جمال محبوب برای آنها دست دهد. و این حالت در اوائل امر موجبِ تزلزل قلب و اضطراب شود، و پس از تمکینْ حالتِ اُنس رخ دهد و وحشت و اضطرابِ حاصل از عظمت و سطوتْ، مبدّل به اُنس و سکینه شود و حالت طمأنینه دست دهد؛ چنانچه حالت قلب خلیل الرحمنعلیه السلام چنین بوده.
و پارهای از قلوب، خوفی و از مظاهر جلالند. آنها همیشه ادراک عظمت و کبریا و جلال کنند و خشوع آنها خوفی باشد؛ و تجلیّات اسماء قهریّه و جلالیّه بر قلوب آنها شود؛ چنانچه حضرت یحیی - علینبیّنا وآله و علیه السلام - چنین بوده. پس خشوع، گاهی ممزوج با حبّ است و گاهی ممزوج با خوف و وحشت است، گرچه در هر حبّی وحشتی و در هر خوفی حبّی است.
و مراتب خشوع به حسب مراتب ادراک عظمت و جلال و حسن و جمال است. و چون امثال ماها با این حال از نور مشاهدات محرومیم، ناچار باید در صدد تحصیل خشوع از طریق علم یا ایمان برآییم. «قَدْ اَفْلَحَ الْمُؤْمِنُونَ الَّذینَ هُمْ فی صَلاتِهِمْ خاشِعُون»(2). خشوع در نماز را از حدود و علائم ایمان قرار داده؛ پس هر کس در نماز خاشع نباشد، به حسب فرموده ذات مقدّس حق از زمره اهل ایمان خارج است. و نمازهای ماها که مشفوع با خشوع نیست از نقصان ایمان یا فقدان آن است. و چون اعتقاد و علم غیر از ایمان است، از این جهت این علمی که به حق و اسماء و صفات او و سایر معارف الهیّه در ما پیدا میشود غیر از ایمان است.
شیطان به شهادت ذات مقدّس حقْ علم به مبدأ و معاد دارد، مع ذلک کافر است؛ «خَلَقْتَنی مِنْ نارٍ وَخَلَقْتَهُ مِنْ طِین»(3) گوید، پس حق تعالی و خالقیّت او را مُقِرّ است؛ «اَنْظِرْنی اِلی یَوْمِ یُبْعَثُون»(4) گوید، پس معاد را معتقد است؛ علم به کتب و رسل و ملائکه دارد، با این وصف خداوند او را کافر خطاب کرده و از زمره مؤمنین خارج فرموده.
پس اهل علم و ایمان از هم ممتازند، هر اهل علمی اهل ایمان نیست. پس باید، پس از سلوک علمی خود را در سلک مؤمنین داخل کند و عظمت و جلال و بهاء و جمال حق - جلّت عظمته - را به قلب برساند تا قلب خاشع شود، والّا مجرد علم، خشوع نمیآورد؛ چنانچه میبینید در خودتان که با اعتقاد به مبدأ و معاد و اعتقاد به عظمت و جلال حقّ، قلب شما خاشع نیست.
سالک طریق آخرت - خصوصاً با قدم معراج صلوتی - لازم است قلب خود را با نور علم و ایمان خاشع کند و این رقیقه الهیّه و بارقه رحمانیّه را در قلب، هر اندازه ممکن است متمکّن نماید بلکه بتواند در تمام نماز حفظ این حالت را بنماید. و حالت تمکّن و استقرار در اوّل امر گرچه برای امثال ماها قدری صعب و مشکل است ولی با قدری ممارست و ارتیاض قلب، امری است بسی ممکن.
عزیزم! تحصیل کمال و زاد آخرت، طلب و جدّیّت میخواهد و هرچه مطلوب بزرگتر باشد جدّیّت در راه آن سزاوارتر است؛ البتّه معراج قرب الهی و مقام تقرّب جوار ربّ العزة با این حال سستی و فتور و سهل انگاری دست ندهد؛ مردانه باید قیام کرد تا به مطلوب رسید.
یکی از آداب قلبیّه در عبادات و وظایف باطنیّه سالک طریق آخرت، توجّه به عزّ ربوبیّت و ذلّ عبودیّت است؛ و آن یکی از منازل مهمّه سالک است؛ که قوّت سلوک هر کس به مقدار قوّت این نظر است، بلکه کمال و نقص انسانیّت تابع کمال و نقص این امر است. و هرچه نظر اِنیّت و اِنانیّت و خودبینی و خودخواهی در انسان غالب باشد، از کمال انسانیّت دور و از مقام قرب ربوبیّت مهجور است.
و حجاب خودبینی و خودپرستی از جمیع حُجُب ضخیمتر و ظلمانیتر است، و خرق این حجاب از تمام حجب مشکلتر و خرق همه حجب را مقدّمه است، بلکه مفتاح مفاتیح غیب و شهادت و باب الابواب عروج به کمال روحانیّتْ، خرق این حجاب است.
تا انسان را نظر به خویشتن و کمال و جمالِ متوهّم خود است، از جمال مطلق و کمال صرفْ محجوب و مهجور است؛ و اوّل شرط سلوک الی الله خروج از این منزل است، بلکه میزان در ریاضت حق و باطل همین است. پس هر سالک که با قدم انانیّت و خودبینی و در حجاب انّیّت و خودخواهی طیّ منزل سلوک کند، ریاضتش باطل و سلوکش الیالله نیست، بلکه الی النفس است:
«مادرِ بتها بتِ نفسِ شما است».(1)
سالک الیالله را ضرور است که به مقام ذلّ خود پی برد و نصبالعین او ذلّت عبودیّت و عزّت ربوبیّت باشد. و هرچه این نظر قوّت گیرد، عبادت روحانیتر شود و روح عبادت قویتر شود، تا اگر به دستگیری حقّ و اولیای کُمّلعلیهم السلام توانست به حقیقت عبودیّت و کنه آن واصل شود، از سرّ عبادت لمحهای درمییابد.
بر پایی فریضههای دینی به صورت دسته جمعتی،غیر از پاداشهای فراوانی که یاد شد،در زندگی فردی و اجتماعی امت مسلمان نیز،آثارمثبت و فراوانی دارد که به برخی اشاره میشود:
1- آثار معنوی
------------------------
بزرگترین اثر معنوی نماز جماعت،همان پاداشهای الهی است که گفته شد.روایت است که شبی،علی علیه السلام تا سحر به عبادتمشغول بود.چون صبح شد،نماز صبح را به تنهائی خواند و استراحتکرد.
رسولخدا(ص)که آنحضرت را در جماعت صبح ندید،به خانه اورفت.حضرت فاطمه(ع)از شب زندهداری علی(ع)و عذر او از نیامدن بهمسجد سخن گفت.پیامبر فرمود:پاداشی که بخاطر شرکت نکردن درنماز جماعت صبح،از دست علی(ع)رفت،بیش از پاداش عبادت تمامشب است. (14) رسول خدا(ص)فرموده است:
لان اصلی الصبح فی جماعة احب الی من ان اصلی لیلتیحتی اصبح (15) اگر نماز صبح را به جماعتبخوانم،در نظرم محبوبتر ازعبادت و شب زندهداری تا صبح است.
بخاطر همین فضیلت و پاداشهاست که اگر تعداد نمازگزاران از ده نفربیشتر شود،اگر تمام آسمانها کاغذ،و دریاها مرکب و درختها قلم شودو فرشتگان بنویسند،پاداش یک رکعت آنرا نمیتوانند بنویسند. (16) . و نماز جماعتبا تاخیر،بهتر از نماز فرادی در اول وقت است. (17)
ادامه مطلب ...تالیف: محسن قرائتی
تدوین: جواد محدثی
ناشر: ستاد اقامه نماز
غیر از آثار فردی و اجتماعی نماز جماعت(که به آنها اشاره خواهدشد)پاداشهای عظیمی برای آن بیان شده که در اینجا به بعضی ازروایات،اشاره میشود. از رسول خدا(ص)نقل شده که:«من سمع النداء فلم یجبه من غیرعلة فلا صلاة له» (1) نماز کسی که صدای اذان را بشنود و بی دلیل،در نماز جماعتمسلمانان شرکت نکند،ارزشی ندارد.
در حدیث،تحقیر نماز جماعت،به منزله تحقیر خداوند بشمار آمدهاست:«من حقره فانما یحقر الله» (2) شرکت دائم در نماز جماعت،انسان را از منافق شدن بیمه میکند. (3) و برای هر گامی که به سوی نماز جماعت و مسجد برداشته شود،ثوابو حسنه در نظر گرفته شده است. (4) همین که کسی برای شرکت در نماز جماعت از منزل خارجمیشود،یا در مسجد،در انتظار نماز جماعتبه سر میبرد پاداش کسیرا دارد که در این مدت،به نماز مشغول بوده است. (5) تعداد حاضران در نماز جماعت،هر چه بیشتر باشد،پاداش آن بیشتراست.این کلام رسولخداست که فرمود:«ما کثر فهو احب الی الله» (6) حدیث جالبی در بیان فضیلت نماز جماعت است که قسمتی از آندر رسالههای عملیه هم ذکر شده است.ترجمه تمام حدیث چنین است:
اگر اقتدا کننده 1 نفر باشد،پاداش 150 نماز داده میشود.
اگر اقتدا کننده 2 نفر باشد،پاداش 600 نماز داده میشود.
اگر اقتدا کننده 3 نفر باشد،پاداش 1200 نماز داده میشود.
اگر اقتدا کننده 4 نفر باشد،پاداش 2400 نماز داده میشود.
اگر اقتدا کننده 5 نفر باشد،پاداش 4800 نماز داده میشود.
اگر اقتدا کننده 6 نفر باشد،پاداش 9600 نماز داده میشود.
بدرود نماز، مشتمل بر سه درود (سلام) است.و البته باز همراه یاد خدا و نام او. (1) پس نماز با نام خدا شروع میشود و با نام خدا پایان میگیرد و میان این سرآغاز و پایان نیز یکسره نام خدا و یاد اوست.اگر در جمله و ذکری از پیامبر یا خاندان او نام برده میشود آن نیز همراه یاد خدا و به صورت استمداد از لطف و رحمت اوست.
جمله اول، درودی است از نمازگزار بر پیامبر خدا و طلب رحمتی از خدا بر آن بنده برگزیده:
السلام علیک ایها النبی و رحمة الله و برکاته-درود بر تو ای پیامبر، و حمتخدا و برکات او بر تو باد.
پیامبر، بنیانگذار اسلام یعنی سلسله جنبان تلاش و حرکتی است که اکنون نمازگزار خویشتن را دستبه کار آن میبیند.غریو توحید را او برکشید که با طنین آن جهانی را زیر و رو کرد و شالوده زندگی شایسته انسان را برای همیشه زمان ریخت.او بود که خطوط اصلی چهره انسان طراز اسلامی را و جامعهای را که میتواندپرورشگاه چنین انسانی باشد، ترسیم کرد.و اکنون نمازگزار همان شعار را با نماز خود و با درسها و رهنمودهای ضمنی آن در زندگی و در فضای زمان خود منعکس میکند و گامی به سوی آن جامعه برین و تکوین آن انسان والا برمیدارد.پس بیمورد نیست اگر در پایان این عمل، پیامبر و پیشوای خود را که وی را بدین راه افکنده و در آن راهبرش بوده است، به سلامی یاد کند و با این زبان حضور خود را در کنار او و در راه او اعلام نماید.
در جمله دوم، نمازگزار بر خود، بر همسنگرانش و بر همه بندگان شایسته خدا درود میفرستد.
السلام علینا و علی عباد الله الصالحین-درود بر ما و بر بندگان شایسته خدا.
و بدین گونه، یاد بندگان شایسته خدا را در ذهن خود بیدار میسازد و وجود و حضور آنان را مایه دلگرمی خود میدارد.
در دنیایی که مظاهر گناه:پستیها و زشتیها، دنائتها و ددمنشیها، ستمها و ستمپذیریها، آلودگیها و ناپاکیها همه جا را فراگرفته و همه کس را در خود فرو برده است، در محیطی که به چشم انسان هوشمند و هوشیار همه چیز خبر از افلاس و ورشکستگی انسانیت میدهد و زرق و برقها در نظرش رنگ و جلایی ساختگی بر روی ابتذالها و فرسودگیها مینماید.در جهانی که داعیههای حق طلبی و دادگری نمیتواند فضاحتخودخواهیها و جاهطلبیها را بپوشاند و جای خالی علی و حسین و صادق (علیهم السلام) را باهیاهوی عوامفریب معاویه و یزید و منصور پنهان بدارد، و مختصر، در روزگاری که اخلاف شایسته شیطان جای مردان صالح خدا را گرفتهاند، آیا میتوان به نیکی و صلاح، به چشم یک واقعیت نگریست و بودن آن را انتظار داشت؟ آیا میتوان جز گناه و آلودگی، جز ناکامی و حقکشی انتظار دیگری از آدمیزادگان داشت؟باید اعتراف کرد که اگر هم بتوان، به آسانی نمیتوان.
در رکعت دوم و هم در رکعت آخر همه نمازها، پس از سر برداشتن از دو سجده، نمازگزار همچنان که نشسته استسه جمله که هر یک بازگو کننده حقایقی از دین است، بر زبان میراند.این عمل را که با آن گفتارها همراه است«تشهد»مینامند.
در جمله اول، گواهی میدهد به یگانگی خداوندگار جهان:
اشهد ان لا اله الا الله-گواهی میدهم که معبودی جز الله نیست.
و سپس این حقیقت را بدینگونه تاکید میکند.
وحده-فقط او (خداوندگار جهانیان است)
و آنگاه آن را به زبانی دیگر تکرار مینماید.
لا شریک له-او را شریکی در الوهیت نیست.
هر آنکس و هر آن چیزی که بشر را به زیر یوغ عبودیتخود کشیده و او را فرمانبر خود ساخته باشد«اله»اوست.هوسها و تمایلات حیوانی، شهوات و آزمندیهای بشری، نظامات وقراردادهای اجتماعی، پدیدآورندگان و سردمداران آنها هر یک به نوعی انسان را به خدمت میگیرند و هر یک به شکلی بر او الوهیت میکنند. (1)
لا اله الا الله نفی همه این فرمانرواییهاست.و تشهد، گواهی دادن نمازگزار ستبر این نفی.یعنی نمازگزار میپذیرد و به گردن میگیرد که تنها خدای یگانه است که بر او حق فرمانروایی و الوهیت دارد و آن همه حق هیچ تحکمی را بر او ندارند.
همین که کسی این را پذیرفت، خود او نیز حق نخواهد داشت که هیچ موجود دیگری (انسانی یا حیوانی یا فرشتهای و جمادی یا هواها و شهوات نفس خود) را به الوهیتبپذیرد و تن به طاعت و عبودیت او دهد.این سخن بدان معنی نیست که موحد تن به هیچ تعهد اجتماعی نمیدهد و هیچ قانون یا حاکمی را نمیپذیرد.چه، بسی روشن است که زندگی اجتماعی بنابر ماهیتخود ناگزیر از تعهدها و فرمانبریهاست.بل بدین معنی است که هیچ تحکمی و هیچ نظامی را که از فرمان خدا نشات نگرفته باشد نمیپذیرد و تحمل نمیکند.در زندگی فردی و اجتماعی خود گوشبه فرمان خداست و ای بسا که بنا به فرمان خدا و به مقتضای شکلی که خدا برای اداره زندگی انسانها تعیین کرده، لازم باشد که از کسانی اطاعت کند و به تعهداتی پایبند باشد.پس فرمانبری و تعهد، بنابر خصلت ذاتی زندگی جمعی، از زندگی انسان موحد نیز تفکیک ناپذیر است، منتها این فرمانبری، فرمانبری از هوسهای نفس سرکش خود یا از خود کامگیها و خودخواهیهای آدمیانی چون خود او نیست، فرمانبری از اراده و فرمان خدای بصیر و حکیم است.زیرا اوست که مقررات لازم الاجرا و زمامداران واجب الاطاعه را معین میکند و آنان نیز فقط در چهار چوب فرمان او بر بندگان او فرمان میرانند. (2)
پس از سربرداشتن از رکوع، در حالی که آماده تعظیم و کرنشی متواضعانهتر است، به خاک میافتد.
جبهه بر خاک نهادن، نشانه بالاترین حد خضوع انسان است، و نمازگزار این حد نصاب تواضع را شایسته خدا میداند، زیرا کرنش در برابر خدا، کرنش در برابر نیکی و زیبایی مطلق است و آن را در برابر هر کس یا هر چیز غیر خدا حرام و ناروا میشمارد، زیرا گوهر انسانیت-که ارزندهترین متاع بازار هستی است-با این کار فرو میشکند و انسان خوار و پست میشود.
در همان حال که سر بر خاک نهاده و خود را غرق در عظمتخدا میبیند، زبانش نیز با این حالت هماهنگی میکند و با ذکری که میگوید در حقیقت عمل خویش را تفسیر میکند.
سبحان ربی الاعلی و بحمده (1) -پاک و پیراسته استخداوندگار من که برترین است و من ستایشگر اویم.
خداوندگار برترین، خداوندگار پیراسته و پاک، و تنها دربرابر چنین موجودی است که سزاوار است انسان زبان به ستایش بگشاید و جبهه به خاک بساید.
پس سجده نماز، به خاک افتادن در برابر یک موجود ناقص و ضعیف و بیمقدار نیست، همچون به خاک افتادن در برابر بتهای پوشالی و قدرتهای پوک.به خاک افتادن در برابر برترین و پاکترین و گرامیترین است.
نمازگزار با این حرکت عملا فرمانبری و اطاعتخود را از خدای حکیم و بصیر اعلام میدارد و پیش از همه این تسلیم و فرمانپذیری را به خود تلقین و یادآوری میکند.و چنانکه دانستهایم، پذیرش همین«عبودیت مطلق در برابر خدا»است که قید و بند عبودیت هر کس و هر چیز دیگر را از آدمی برمیدارد و او را از اسارتها و زبونیهایی که بر او تحمیل شده است رها میکند.
مهمترین اثری که باید از این دو ذکر، ذکر رکوع و سجود، انتظار داشت آن است که به نمازگزار بیاموزد که در برابر کدام موجود باید تسلیم و خاضع و ستایشگر بود و این به معنای نفی این همه در برابر هرچه و هرکه جز اوست.و شاید به همین موضوع اشاره میکند حدیثی که از قول امام علیه السلام میگوید:«نزدیکترین حالات آدمی به خدا، حالتسجود است.» (2)
پینوشتها:
.به جای این ذکر میتوان گفت:سبحان الله سبحان الله سبحان الله.
.اقرب ما یکون العبد الی الله و هو ساجد.سفینة البحار، ج 1، ماده سجد.
نمازگزار پس از قرائت (1) به رکوع میرود.یعنی در برابر خدا-موجودی که ماورای نقطه اوج اندیشه انسان در آفاق خصلتهای نیک و عظمت آفرین است-از سر تعظیم خم میشود.
رکوع نمایشگر و نمودار خضوع انسان است در برابر قدرتی که آن را فراتر از خود میداند، و مسلمان چون خدا را برترین قدرتها میداند در برابر او رکوع میکند.و چون هیچ موجودی جز خدا را برتر و فراتر از انسانیتخود نمیداند در برابر هیچکس و هیچ چیز دیگر سر خم نمیکند.در همان حال که تن خود را در برابر خدا به حالتی خاضعانه درآورده است، زبان را نیز به حمد و ستایش و بیان عظمت او میگشاید.
سبحان ربی العظیم و بحمده (2) -پاک و پیراسته استخداوندگار بزرگ من و من او را ستایش میکنم.
این حرکت که با گفتاری هماهنگ انجام میگیرد بهنمازگزار و هم به دیگران که این حالت را از او میبینند، بندگی او را در برابر خدا باز مینماید و چون بنده خدا، بنده غیر خدا نیست آشکارا سرافرازی و آزادی او را از بردگی غیر خدا اعلام میکند.
پینوشتها:
.منظور خواندنیها و گفتنیهایی است که در حال ایستاده گفته میشود.حمد و سوره در رکعت اول و دوم، و تسبیحات اربعه یا فقط سوره حمد در رکعتسوم و چهارم.
.به جای این ذکر میتوان گفت:سبحان الله سبحان الله سبحان الله.
پیش از آنکه به ترجمه ذکر رکوع و سجود بپردازیم، جملاتی را که در رکعتهای سوم و چهارم نماز، در حال ایستاده باید تکرار کرد توضیح میدهیم.این جملات، چهار«ذکر»اند و گویای چهار حقیقت درباره خداوند:
سبحان الله-پاک و منزه استخدا،
و الحمد لله-و ستایش و سپاس مخصوص خداست،
و لا اله الا الله-و معبودی بجز خدا نیست،
و الله اکبر-و خدا بزرگترین است.
دانستن این چهار خصوصیت در شکل گرفتن یک تلقی درست و کامل از توحید دارای تاثیری عمیق است.زیرا هر یک از این چهار خصوصیتیک بدنه و یک نما از عقیده توحید را نشان میدهد.
تکرار این جملات فقط بدان خاطر نیست که بر معرفت ذهنی انسان و آگاهی و اطلاع او افزوده شود بلکه دانستن صفات و خصوصیات خدا و تکرار ذکر خدا، بزرگترین فایدهاش باید این باشد که در انسان حرکتی و مسئولیتی پدید آورد و وظیفه و تکلیفی فراخور آن حقیقتی که بدان معرفتیافته بر دوش او بگذارد.
به طور کلی عقاید اسلامی باید در خارج از ذهن و در صحنه زندگی منشا عمل و حرکتباشند، زیرا این عقاید صرفا از جنبه ذهنی و مجردشان نیست که دارای اعتبارند بلکه بیشتر به این دلیل که ناظر به زندگی انسانها و نقشبند زندگی و عمل فرد و جامعهاند، در اسلام معتبر شناخته میشوند.درست است که هر عقیده اسلامی در معنا شناختیک واقعیت است ولی تنها آن عقایدی در اسلام حتمی و لازم الاعتقاد شمرده شدهاند که در صورت قبول و گرویدن بدان تعهدی برای انسان به وجود آید و وظیفه و تکلیفی جدید بر دوش او نهاده شود.
پس از پایان این نیایش آموزنده و پر محتوا، نمازگزار باید یک سوره کامل از قرآن را تلاوت کند.
این کار، بخشی از قرآن را که وی آزادانه و به دلخواه انتخاب کرده، در یاد او زنده میکند، یعنی فصل دیگری از معارف اسلامی را پیش روی او میگشاید.
فریضه تلاوت قرآن در نماز-چنانکه امام علی بن موسی علیه السلام در حدیثی به فضل بن شاذان فرموده است-قرآن را از متروک شدن و نافهمیده ماندن به در میآورد در خاطرهها و ذهنها حاضر میسازد. (1)
در این گفتار، ما به ترجمه سوره توحید-که به طور معمول در نمازها تلاوت میشود-بسنده میکنیم.
بسم الله الرحمن الرحیم-به نام خدای رحمان و رحیم.
قل.بگو. (ای پیامبر) خود بدان و به دیگران نیز، همچون پیامی بایسته، برسان که:
هو الله احد-اوستخدای یکتا. (2)
مانند خدایانی که عقاید تحریف شده ادیان معرفی میکنند شریک و رقیب و هماورد ندارد. پس صحنه آفرینش میدان تنازع و پیکار خدایان نیست.بلکه همه سنتها و قوانین عالم ناشی از یک اراده و یک قدرت است و به همین دلیل است که در جهان آفرینش نظم و هماهنگی و یکنواختی برقرار است و قوانین و تحولات و حرکات طبیعی عالم همه به یک سو و در یک جهت در عمل و حرکتاند.و در این میان فقط انسان است که چون از«اراده»و«اختیار»و قدرت تصمیمگیری برخوردارش ساختهاند، میتواند از این نظم کلی سرپیچی نماید و چون سازی ناهماهنگ، نغمهای جدا بنوازد.و نیز میتواند یکسره بر طبق این قوانین، زندگی خود را بسازد.
الله الصمد-خدا از همه رو بینیاز است (از همه چیز و همه کس) .
یعنی خدایی که من در برابر او به کرنش و تعظیم و ستایش برخاستهام، همچون خدایان پنداری نیست که پدید آمدنش، ادامه حیاتش، و توان بودن و زیستنش به کمک و مراقبت و رعایت کسی نیازمند باشد.آن چنان خدایی شایسته تکریم و تعظیم انساننیست، زیرا که خود موجودی است در طراز انسان یا فروتر از آن.انسان، این موجود عظیم و ژرف، تعظیم و ستایش و عبودیتش فقط در برابر قدرتی میسزد که به هیچ وجودی و هیچ عنصری کمترین نیازی نداشته باشد و بودن و قدرتمند بودن و همیشه بودنش از ذات او مایه گرفته باشد.
لم یلد-نزاده و فرزند نیاورده است.
از نمازهای مستحب دیگر، نماز عید فطر و عید قربان است که دو رکعت است با 9 تکبیر و
قنوت (پنج تکبیر در رکعت اول و چهار تکبیر در رکعت دوّم پیش از رکوع، و خواندن دعا
پس از هر تکبیر در قنوت).
نماز عید فطر که در روز اول ماه شوال پس از یک ماه روزه رمضان برگزار میشود شکرانه
توفیق الهی است برای ادای آن فریضه و پاداشی برای مؤمنان روزه دار.
امام باقر علیه السلام به جابر فرمود:
در روز اوّل شوال، منادی آسمانی ندا میدهد: ای مؤمنان، بشتابید به سوی جایزههایتان.
ای جابر! جایزههای الهی مثل جوایز این سلاطین نیست. (148)
عید فطر، از اعیاد بزرگ اسلامی است و خواندن نماز در آن روز، تقویت پیوند انسان با
خدای خویش است و به عید هم رنگ و جلای الهی میدهد.
امام رضا علیه السلام فرمود:
روز عید فطر برای آن جهت قرار داده شده که مسلمانان گرد هم آیند و به بزرگداشت
خداوند و نعمتهایش بپردازند. روز عید است و اجتماع، روز زکات است. روز توجّه به
آفریدگار و نالیدن به درگاه او. (149)
حضرت علی علیه السلام فرمود:
ای مردم! عید فطر، روزی است که نیکوکاران پاداش میگیرند و بدکاران زیان میکنند،
شبیهترین روزها به قیامت است. با بیرون آمدنتان از خانهها به مصلّی، برانگیخته
شدن از قبر به صحرای محشر را به یاد آورید. و با ایستادن در مصلا، به یاد وقوف در
عرصه قیامت در پیشگاه خدا بیفتید و با بازگشت به خانههایتان، بازگشت به منازل خود
در بهشت و جهنم را به یاد آورید. (150)
حضور در جمع انبوه نمازگزاران عید فطر و قربان، پیوستن به دریای بیکران ملّت است و
نیایش جمعی به درگاه خداوند که بیشتر و سریعتر، لطف خود را شامل حال نمازگزاران
روزه دار میکند که یک ماه رمضان، در اطاعتِ امر او بودهاند.
حالت خاصی که در روز عید و هنگام نماز به مسلمانان دست میدهد، غیر از روحیه تعبّد
و خشوع و شکسته دلی و گرایش به توجّه و معنویات، روح اخوّت و صمیمیت را میان آنان
زندهتر میسازد و پیوندها را تقویت میکند.
در قنوت نماز عید، دعای «اللّهم اَهْلَ الْکِبْریاءِ وَالْعَظَمَةِ ...» خوانده میشود،
که ضمن ستایش خدا به صفاتی همچون عظمت و جلالت، آمرزندگی و بخشش و رحمت، خداوند را
به مقام پیامبر و دودمان پاکش سوگند میدهیم و بهترین خواستههای صالحان را از خدا
میخواهیم و از همه بدیها و شرور به او پناه میبریم.
سجدههای شکر و سجدههای همراه با «اَلْعَفو، اَلْعَفو» اوج این عبودیت و خشوع و
بندگی است.