کتاب امر به معروف و نهى از منکر
٢٧٨٦ امر به معروف و نهى از منکر با شرایطى که ذکر خواهد شد، واجب است، و ترک آن معصیت است. و در مستحبات و مکروهات، امر و نهى مستحب است.
٢٧٨٧ امر به معروف و نهى از منکر واجب کفایى مىباشد، و در صورتى که بعضىاز مکلفین قیام به آن مىکنند، از دیگران ساقط است. و اگر اقامه معروف و جلوگیرى از منکر موقوف بر اجتماع جمعى از مکلفین باشد، واجب است اجتماع کنند.
٢٧٨٨ اگر بعضى امر و نهى کنند و مؤثر نشود و بعض دیگر احتمال بدهند که امر آنها یا نهى آنها مؤثر است، واجب است امر و نهى کنند.
٢٧٨٩ بیان مساله شرعیه کفایت نمىکند در امر به معروف و نهى از منکر، بلکهباید مکلف امر و نهى کند. مگر آنکه مقصود از امر به معروف و نهى از منکر، از بیان حکم شرعى حاصل شود، و یا طرف مقابل از آن، امر و نهى بفهمد.
٢٧٩٠ در امر به معروف و نهى از منکر قصد قربت معتبر نیست، بلکه مقصود اقامه واجب و جلوگیرى از حرام است.
شرایط امر به معروف و نهى از منکر
٢٧٩١ چند چیز شرط است در واجب بودن امر به معروف و نهى از منکر: اول: آنکه کسى که مىخواهد امر و نهى کند، بداند که آنچه شخص مکلف به جا نمىآورد، واجب است بجا آورد، و آنچه بجا مىآورد، باید ترک کند. و بر کسى که معروف و منکر را نمىداند، واجب نیست. دوم: آنکه احتمال بدهد امر و نهى او تاثیر مىکند. پس اگر بداند اثر نمىکند، واجب نیست. سوم: آنکه بداند شخص معصیت کار بنا دارد که معصیتخود را تکرار کند. پس اگر بداند یا گمان کند یا احتمال صحیح بدهد که تکرار نمىکند، واجب نیست. چهارم: آنکه در امر و نهى مفسدهاى نباشد. پس اگر بداند یا گمان کند که اگر امر یا نهى کند، ضرر جانى یا عرضى و آبرویى یا مالى قابل توجه به او مىرسد، واجب نیست. بلکه اگر احتمال صحیح بدهد که از آن، ترس ضررهاى مذکور را پیدا کند، واجب نیست. بلکه اگر بترسد که ضررى متوجه متعلقان او مىشود، واجب نیست. بلکه با احتمال وقوع ضرر جانى یا عرضى و آبرویى یا مالى موجب حرج بر بعضى مؤمنین، واجب نمىشود. بلکه در بسیارى از موارد حرام است.
٢٧٩٢ اگر معروف یا منکر از امورى باشد که شارع مقدس به آن اهمیت زیاد مىدهد، مثل اصول دین یا مذهب و حفظ قرآن مجید و حفظ عقاید مسلمانان یا احکام ضروریه، باید ملاحظه اهمیتشود، و مجرد ضرر، موجب واجب نبودن نمىشود. پس اگر توقف داشته باشد حفظ عقاید مسلمانان یا حفظ احکام ضروریه اسلام بر بذل جان و مال،واجب است بذل آن.
٢٧٩٣ اگر بدعتى در اسلام واقع شود، مثل منکراتى که دولتها اجرا مىکنند به اسم دین مبین اسلام، واجب استخصوصا بر علماى اسلام اظهار حق و انکار باطل. و اگر سکوت علماى اعلام موجب هتک مقام علم و موجب اسائه ظن به علماى اسلام شود، واجب است اظهار حق به نحوى که ممکن است، اگر چه بدانند تاثیر نمىکند.
٢٧٩٤ اگر احتمال صحیح داده شود که سکوت موجب آن مىشود که منکرى معروف شود یا معروفى منکر شود، واجب استخصوصا بر علماى اعلام اظهار حق و اعلام آن، و جایز یستسکوت.
٢٧٩٥ اگر سکوت علماى اعلام موجب تقویت ظالم یا موجب تایید او گردد، یا موجب جرات او شود بر سایر محرمات، واجب است اظهار حق و انکار باطل، اگر چه تاثیر فعلى نداشته باشد.
٢٧٩٦ اگر سکوت علماى اعلام باعثشود که مردم به آنها بدگمان شوند و آنها را متهم کنند به سازش با دستگاه ظلم، واجب است اظهار حق و انکار باطل، اگر چه بدانند جلوگیرى از محرم نمىشود و اظهار آنها اثرى براى رفع ظلم ندارد.
٢٧٩٧ اگر ورود بعض علماى اعلام در دستگاه ظلمه موجب شود که از مفسدهها و منکراتى جلوگیرى شود، واجب است تصدى آن امر. مگر آنکه مفسده اهمى در آن باشد،مثل آن که تصدى آنها باعثسستى عقاید مردم شود، یا سلب اعتماد آنها به علما گردد، در این صورت جایز نیست.
٢٧٩٨ جایز نیست براى علما و ائمهجماعات تصدى مدارس دینیه از طرف دولت جائر و اداره اوقاف چنان دولتى، چه حقوق خود و طلاب علوم دینیه را از دولت جائریا از مردم یا از موقوفات بگیرند، اگر چه موقوفه خود مدرسه باشد. زیرا دخالت دولت جائر در این امور و امثال آن مقدمه است براى هدم اساس اسلام به دستور مستعمرین، که در جمیع دول اسلامى اشباه آن اجرا شده یا در شرف اجرا است.
٢٧٩٩ جایز نیست براى طلاب علوم دینیه دخول در مؤسسات دولتى که به اسم مؤسسات دینیه تاسیس نمودهاند، مثل مدارس دینیه که دولتهاى جائر در آنها دخالت مىنمایند، و از متولیان گرفتهاند، و یا متولیان را تحتسلطه و نفوذ خود قرار دادهاند. و آنچه با دست اداره اوقاف یا به تصویب آن، به آنها بدهند، حرام است.
٢٨٠٠ جایز نیست براى طلاب علوم دینیه دخول در مدارس که بعض معممین و ائمه جماعت از طرف دولت جائر و یا با اشاره دولت تصدى نمودهاند، چه برنامه تحصیلى از طرف دولت جائر باشد، یا از طرف این نحو متصدیان که عمال دولت جائر هستند.زیرا در این امور نقشه محو آثار اسلام و احکام قرآن کریم کشیده شده است.
٢٨٠١ کسانى که با لباس اهل علم، در این مؤسسات که به اشاره دولت جائر تاسیس شده است وارد شوند، لازم است مسلمانان و متدینین از آنها اعراض کنند، و با آنها معاشرت نکنند، و آنها محکوم به عدم عدالت هستند، و نماز جماعت با آنها جایز نیست، و طلاق در محضر آنها باطل است، و سهم مبارک امام علیه السلام و سهم سادات عظام را نباید به آنها بدهند، و اگر دادند از ذمه آنها ساقط نمىشود، و اگر اهل منبر هستند لازم است آنها را دعوت براى منبر نکنند، و در مجالسى که این قبیل اشخاص از طرف دولت جائر براى ترویج باطل و تشریح برنامههاى خلاف اسلام منبر مىروند، شرکت نکنند.
٢٨٠٢ در تصدى این نحو معممین که عمال ظلمه هستند، مفاسد عظیمهاى است که به تدریج آثار آن ظاهر خواهد شد. و لهذا نباید مسلمانان به عذرهایى که آنها براى تصدى مىآورند، اعتنا کنند. و علماى اعلام نیز لازم است آنها را از حوزههاى خود اخراج نمایند، و با آنها معاشرت نکنند. و بر کافه علماى اعلام و طلاب علوم دینیه و خطباى محترم و سایر طبقات مطلع از دسایس عمال اجانب، لازم است این اشخاص فاسق فاسد را به ملت معرفى کنند، و مردم را از شر آنها بر حذر دارند.
٢٨٠٣ اگر به واسطه قراینى ظن حاصل شد که شخص متصدى، که به لباس اهل علم است، مؤسسه را از طرف دولت جائر تصدى نموده است، لازم است که به مفاد مساله با آنها عمل شود، یا آنکه برائت او ثابتشود.
احکام ارث
میزان در ارث بردن پسر و دختر از ثلث
1449. فردى ثلث خود را براى هزینه ازدواج دختر و پسر خود وصیت نمود، آیا دختر و پسر به صورت مساوى سهم مى برد یا چون هزینه هاى ازدواج دختر بیشتر است، متناسب با نیازهاى ازدواجشان به آن ها مى رسد؟
ج. تابع کیفیت وصیت است و اگر وصیت در این جهت اجمال دارد، آن دختر و پسر احتیاطا با هم مصالحه کنند.
ثلث چیست
1450. منظور از ثلث در تقسیم ترکه میّت چیست؟
ج. مقصود از ثلث مال که وصیت در آن نافذ است، ثلث مال در وقت وفات وصیت کننده است، پس اگر در اثر نقصان اموال، مقدار ثلث اموالش در وقت وفات کمتراز زمان وصیت شده باشد، وصیت او در ثلث اموال موجود نافذ است.
نحوه تقسیم ارث بدون وجود وصیت
1451. اگر میتى وصیت خاصى نکرده باشد، تقسیم اموال او به چه صورت است؟
ج. بعد از خارج کردن تجهیزات واجبه و دیون میّت، اعم از حقوق اللّه و حقوق النّاس، بر حسب تقسیم ارث بین ورثه قسمت مى شود.
دریافت سهم ثلث بعد از ازدواج
1452. دخترى که به هنگام ازدواج، به علّت ممکن نبودن فروش اموال به ارث گذاشته شده، سهمى به عنوان هزینه ازدواج از ثلث مال پدرش نصیبش نشده، آیا اکنون مى توان از ثلث مال مقدار سهمش را جدا کرد و به او داد، در صورتى که وصیت به ثلث براى این هزینه بوده است؟
ج. اگر دین آن باقى است، باید پرداخت شود وگرنه احتیاطا مصالحه شود، بلى اگر وصیت کننده سهم هر کدام را معیّن کرده، ظاهرا در هر صورت به او پرداخت مى شود.
اعتبار نظر مرجع وارث
1453. آیا وارث میّتى که آن میّت به احکام لقطه اى که پیدا کرده بود عمل ننموده، باید طبق فتواى مرجع میّت عمل نماید یا مرجع خودش؟
ج. میزان، نظر مجتهد خودش هست و احتیاط در اجازه ى حاکم است.
جدا نمودن سهم ازدواج صغار از ثلث
1454. آیا مى توان سهم ازدواج هر یک از صغار را از ثلث مال تقسیم نمود و از باب مقدّمه ازدواج براى آن ها مسکن یا قطعه زمینى خریدارى کرد، در صورتى که وصیت به ثلث براى این هزینه بوده است؟
ج. در صورتى که به مصلحت صغار با اجازه ى ولىّ شرعى باشد، مانعى ندارد.
دادن چک به فرزند توسّط پدر و فوت وى
1455. پدرى در حال سلامت چکى را ـ که طلب کار بوده ـ به فرزندش مى دهد و مى گوید مبلغ آن را فلان وسیله براى فلان فرزندش خریدارى کند، بعد بیمار شده و وفات مى نماید. آیا مبلغ این چک به فرزند خاصّ مى رسد یا به همه ى ورثه تعلّق دارد؟
ج. اگر در مقام وصیّت بوده، در ثلث ترکه اش نافذ است و باید به آن عمل شود و در غیر این صورت، به همه ى ورثه تعلّق دارد، اگرچه خوب است ورثه در همان مورد مصرف نمایند.
میهمان شدن در منزلى که صغیر هست
1456. پدر خانواده اى فوت کرده و مادر سرپرستى خانواده را عهده دار مى باشد. طفل صغیرى در این خانواده است که مستمرّى براى تمام افراد خانواده از جمله براى آن طفل صغیر، ماهانه از دستگاه دولتى مى دهند. آیا مى شود میهمان این خانواده شد؟
ج. تصرّف در مال صغیر باید با اذن قیّم شرعى و مصلحت او باشد.
لزوم پرداخت خمس قبل از تقسیم
1457. اگر متوفّى خمس مالى را که برذمّه اش مستقرّ شده ادا نکرده باشد، آیا مى توان آن را بین وارث ها تقسیم نمود، به این قصد و شرط که هر یک پس از فروش حصّه خود یا در صورت عدم قصد فروش پس از محاسبه و قیمت گذارى حصّه خود خمس مزبور را ردّ نماید؟
ج. اگر با اذن حاکم شرع باشد مانعى ندارد، واللّه العالم.
ادامه مطلب ...
احکام طلاق
وکالت زوجه در طلاق خودش
857. هر گاه زوجه از طرف زوج وکالت در مطلّقه کردن خود داشته باشد، در مورد صیغه ى طلاق باید چه بگوید؟
ج. بگوید ـ زوجةُ موکّلى طالق ـ و مقصود، خودش باشد.
میزان عدالت در شاهد طلاق
858. در عدالت عادل هایى که شاهِد طلاق مى شوند، آیا حسن ظاهر کافى است یا احراز عدالت واقعى لازم است؟
ج. حکم عدالت در آن همانند عدالت در باب نماز جماعت است.
آشکار شدن عدم عدالت شهود
859. پس از طلاق معلوم مى شود که دو شاهد، هنگام طلاق فاسق بوده اند، طلاق چه صورتى دارد؟
ج. آن طلاق باطل است؛ زیرا عدالت واقعى آن ها شرط است و احراز عدالت به تنهایى کافى نیست.
طلاق در حال حیض و ازدواج بعد از آن
860. چند سال قبل با کسى ازدواج کردم و بعد از مدّتى در حال حیض، طلاق گرفتم. بعد از گذشت عدّه، چون نمى دانستم طلاق در حال حیض صحیح نیست، دو مرتبه ازدواج کردم و فعلاً یک بچّه دارم. لطفا مرا راهنمایى کنید و حکم شرعى را بیان بفرمایید؟
ج. طلاق در حال حیض صحیح نیست، مگر در سه صورت که در مسأله ى 1993 رساله بیان شده و در فرض بطلان، در زوجیت شوهر اوّل هستید و باید از دوّمى جدا شوید و بچّه، احکام حلال زاده را دارد.
شرط اختیار طلاق ضمن عقد
861. در صورتى که زوج ضمن عقد ازدواج، یا عقد لازم دیگر، زوجه ى خود را در طلاق وکیل کند، آیا این وکالت قابل عزل مى باشد یا خیر؟
ج. اگر به نحو شرط نتیجه بوده، قابل عزل نیست و اگر شرط فعل بوده، احکام وکالت در آن جارى است.
زمان طهر خانمى که رحم ندارد
862. خانمى که جراحى کرده و رحمش را خارج کرده اند، عادت ماهانه ندارد و خونى هم نمى بیند، بفرمایید، زمان طهر غیر مواقعه ى او جهت اجراى صیغه ى طلاق چگونه است؟
ج. باید از وقتى که با او نزدیکى کرده تا سه ماه از نزدیکى با او خوددارى نماید و بعد او را طلاق دهد.(مسأله 2000 رساله)
طلاق حامل
863. آیا در طلاق حامل، لازم است آثار حمل ظاهر شده باشد، یا علم به حمل کفایت مى کند، اگرچه آثار حمل ظاهر نشده باشد؟
ج. علم به حمل کفایت مى کند.
مردى که به تعهّدات خود عمل نمى کند
864. حکم مردى که به تعهّدات خویش در رابطه با همسرش عمل نمى کند و حاضر به طلاق او نیز نمى باشد، چیست؟
ج. امر طلاق به دست زوج است؛ مگر اختیار طلاق وکالتا ضمن عقد به زوجه منتقل شده باشد، در غیر این صورت براى الزام مرد به انجام تعهّدات، مى تواند به حاکم شرع صالح مراجعه کند.
شرط اختیار طلاق در صورت ازدواج مجدّد
865. اگر زنى شرط کرده باشد در صورتى که شوهرش همسر دیگرى اختیار کند وکالت در طلاق داشته باشد، آیا در صورتى که شوهر به خاطر ناسازگارى زن، همسر دوّمى اختیار کند، باز هم همسر اوّل وکیل در طلاق است؟
ج. اگر آن شرط در صورت عدم ناسازگارى زن بوده، در این جا در طلاق وکالت ندارد.
ادامه مطلب ...
به واسطه عقد ازدواج، زن به مرد حلال می شود و آن بر دو قسم است: دائم و غیر دائم. عقد دائم آن است که مدت زناشویی در آن معین نشود، و زنی را که به این قسم عقد می کنند دائمه گویند. و عقد غیر دائم آن است که مدت زناشویی در آن معین شود، مثلا زن را به مدت یک ساعت یا یک روز یا یک ماه یا یک سال یا بیشتر عقد نمایند، و زنی را که به این قسم عقد کنند متعه و صیغه می نامند.
2363 در زناشویی چه دائم چه غیر دائم باید صیغه خوانده شود و تنها راضی بودن زن و مرد کافی نیست و صیغه عقد را یا خود زن و مرد می خوانند یا دیگری را وکیل می کنند که از طرف آنان بخواند.
2364 وکیل لازم نیست مرد باشد، زن هم می تواند برای خواندن صیغه عقد از طرف دیگری وکیل شود.
2365 زن و مرد تا یقین نکنند که وکیل آنها صیغه را خوانده است نمی توانند به یکدیگر نگاه محرمانه نمایند، و گمان به این که وکیل صیغه را خوانده است کفایت نمی کند ولی اگر وکیل بگوید صیغه را خوانده ام کافی است.
2366 اگر زنی کسی را وکیل کند که مثلا ده روز او را به عقد مردی در آورد و ابتدای ده روز را معین نکند در صورتی که از گفته زن معلوم شود که به وکیل اختیار کامل داده، آن وکیل می تواند هر وقت بخواهد او را به عقد آن مرد در آورد واگر معلوم باشد که زن، روز یا ساعت معینی را قصد کرده، باید صیغه را مطابق قصد او بخواند.
2367 یک نفر می تواند برای خواندن صیغه عقد دائم یا غیر دائم از طرف دو نفر وکیل شود و نیز انسان می تواند از طرف زن وکیل شود و او را برای خود به طور دائم یا غیر دائم عقد کند، ولی احتیاط مستحب آن است که عقد را دو نفر بخوانند.
2368 اگر صیغه عقد دائم را خود زن و مرد بخوانند و اول زن بگوید: "زوجتک نفسی علی الصداق المعلوم" یعنی خود را زن تو نمودم به مهری که معین شده، پس از آن بدون فاصله مرد بگوید: "قبلت التزویج" یعنی قبول کردم ازدواج را عقد صحیح است. و اگر دیگری را وکیل کنند که از طرف آنها صیغه عقد را بخواند، چنانچه مثلا اسم مرد احمد و اسم زن فاطمه باشد و وکیل بگوید: "زوجت موکلتی فاطمة موکلک احمد علی الصداق المعلوم" پس بدون فاصله وکیل مرد بگوید: "قبلت لموکلی احمد علی الصداق"، صحیح می باشد.
2369 اگر خود زن و مرد بخواهند صیغه عقد غیر دائم را بخوانند، بعد از آن که مدت و مهر را معین کردند، چنانچه زن بگوید: "زوجتک نفسی فی المدة المعلومة علی المهر المعلوم" بعد بدون فاصله مرد بگوید: "قبلت" صحیح است. و اگر دیگری را وکیل کنند و اول وکیل زن به وکیل مرد بگوید: "متعت موکلتی موکلک فی المدة المعلومة علی المهر المعلوم" پس بدون فاصله وکیل مرد بگوید: "قبلت لموکلی هکذا"، صحیح می باشد.
2370 عقد ازدواج چند شرط دارد: اول: آنکه به عربی صحیح خوانده شود به احتیاط واجب، و اگر خود مرد و زن نتوانند صیغه را به عربی صحیح بخوانند به هر لفظ ی که صیغه را بخوانند صحیح است و لازم هم نیست که وکیل بگیرند اما باید لفظ ی بگویند که معنی "زوجت و قبلت" را بفهماند. دوم: مرد و زن یا وکیل آنها که صیغه را می خوانند قصد انشاء داشته باشند یعنی اگر خود مرد و زن صیغه را می خوانند، زن به گفتن «زوجتک نفسی » قصدش این باشد که خود را زن او قرار دهد و مرد به گفتن «قبلت التزویج » زن بودن او را برای خود قبول نماید، و اگر وکیل مرد و زن صیغه را می خوانند، به گفتن «زوجت و قبلت » قصدشان این باشد که مرد و زنی آنان را وکیل کرده اند، زن و شوهر شوند. سوم: کسی که صیغه را می خواند بالغ و عاقل باشد، جه برای خودش بخواند یا از طرف دیگری وکیل شده باشد. چهارم: اگر وکیل زن و شوهر یا ولی آنها صیغه را می خوانند، در عقد، زن و شوهر را معین کنند مثلا اسم آنها را ببرند یا به آنها اشاره نمایند. پس کسی که چند دختر دارد، اگر به مردی بگوید زوجتک احدی بناتی (یعنی زن تو نمودم یکی از دخترانم را) و او بگوید قبلت یعنی قبول کردم، جون در موقع عقد، دختر را معین نکرده اند عقد باطل است. پنجم: زن و مرد به ازدواج راضی باشند، ولی اگر زن ظاهرا به کراهت اذن دهد و معلوم باشد قلبا راضی است عقد صحیح است.
2371 اگر در عقد یک حرف غلط خوانده شود که معنی آن را عوض کند عقد باطل است.
2372 کسی که دستور زبان عربی را نمی داند، اگر قرائتش صحیح باشد و معنای هر کلمه از عقد را جداگانه بداند و از هر لفظ ی معنای آن را قصد نماید،می تواند عقد را بخواند.
2373 اگر زنی را برای مردی بدون اجازه آنان عقد کنند و بعدا زن و مرد بگویندبه آن عقد راضی هستیم عقد صحیح است.
2374 اگر زن و مرد یا یکی از آن دو را به ازدواج مجبور نمایند و بعد از خواندن عقد راضی شوند و بگویند به آن عقد راضی هستیم، عقد صحیح است.
2375 پدر و جد پدری می توانند برای فرزند نابالغ یا دیوانه خود که به حال دیوانگی بالغ شده است ازدواج کنند و بعد از آن که طفل بالغ شد یا دیوانه عاقل گردید، اگر ازدواجی که برای او کرده اند مفسده ای نداشته، نمی تواند آن را به هم بزند و اگر مفسده ای داشته، می تواند آن را به هم بزند.
2376 دختری که به حد بلوغ رسیده و رشیده است یعنی مصلحت خود را تشخیص می دهد اگر بخواهد شوهر کند، چنانچه باکره باشد، باید از پدر یا جد پدری خود اجازه بگیرد، و اجازه مادر و برادر لازم نیست.
2377 اگر پدر و جد پدری غایب باشند، به طوری که نشود از آنان اذن گرفت و دختر هم احتیاج به شوهر کردن داشته باشد لازم نیست از پدر و جد پدری اجازه بگیرند و نیز اگر دختر باکره باشد در صورتی که بکارتش به واسطه شوهر کردن از بین رفته باشد، اجازه پدر و جد لازم نیست. ولی اگر به واسطه وطی به شبهه یا از زنا از بین رفته باشد، احتیاط مستحب آن است که اجازه بگیرند.
2378 اگر پدر یا جد پدری برای پسر نابالغ خود زن بگیرد، پسر- بعد از رسیدن به سن قابل برای تمتع گرفتن - باید خرج زن را در صورتی که از او تمکین داشته باشد بدهد.
2379 اگر پدر یا جد پدری برای پسر نابالغ خود، زن بگیرد، چنانچه پسر در موقع عقد مالی داشته، مدیون مهر زن است، و اگر در موقع عقد مالی نداشته، پدر یا جد او باید مهر زن را بدهند.
احکام غصب
لزوم عودت زمین هاى اخذ شده ى به ظلم
1095. شخصى مالک زمین هاى روستایى بوده است، دولت ظالمى متعرّض آن روستا مى شود، مالک از ترس، زمین ها را به دولت ظالم تسلیم مى کند، دولت ظالم مالک را مى کشد، زمین ها را، زمین هاى دولتى اعلام مى کند و در اختیار کشاورزان قرار مى دهد. پس از این، کشاورزها این زمین ها را به دیگران مى فروشند و خریدارها به نام خودشان ثبت مى کنند، حکم تصرّف هاى انجام شده بر زمین ها چیست؟
ج. این تصرّفات تماما عدوانى و غصبى است، از آن دولت ظالم تا دیگران و باید به مالکین اصلى برگردانده شود.
چگونگى پرداخت قیمت غصب
1096. آیا در پرداخت قیمت چیز غصبى که از بین رفته، قیمت هنگام مطالبه ملاک است یا بالاترین قیمت از زمان غصب تا زمان پرداخت؟
ج. قیمت زمان مطالبه باید پرداخت شود، بلکه خالى از وجه نیست که بالاترین قیمت از زمان غصب تا زمان پرداخت را بدهد، اگرچه احتیاط در این است که روى یکى از قیمت هایى که آن چیز در این فاصله پیدا کرده یا متوسط آن ها با هم صلح نمایند.
تصرف در زمین هاى حریم روستا
1097. زمین هاى زیادى در کنار روستایى یا قلّه کوه یا کف رودخانه که از روستا دور است، قرار دارد که ده کیلومتر مربّع وسعت دارد. کشاورزان روستا ادّعاى مالکیّت آن ها را دارند. آنان مدرک دست نویس دارند که جدّ آن ها، آن زمین ها را خریده است، تصرّف دیگران در چنین زمین هایى چه صورتى دارد؟
ج. با ثبوت سابقه ى ملکیّت، تصرف در آن بدون رضایت مالک جایز نیست.
تصرّف عدوانى در زمین یهودى ها
1098. زمینى براى چند نفر یهودى بوده است، یکى از نهادها یا ارگان ها آن را مى گیرد و تقسیم مى کند، مالکین شکایت کردند و مؤثر نشد، حکم زمین هاى مذکور چیست؟
ج. رضایت مالک براى تصرف در آن شرط است.
منزل مصادره شده از بهایى
1099. اینجانب دانشجوى بورسیه دانشگاه وزارت دفاع مى باشم که در ترم تحصیلى جارى، ما را در یک خانه مصادره اى اسکان داده اند، با توجه به این که این خانه متعلّق به فردى بهایى بوده که اوایل انقلاب به خارج فرار کرده و منزل مصادره شده است، حکم نماز، وضو، غسل و دیگر مسایل شرعى در این خانه، به چه صورت مى باشد؟
ج. اگر بدانند که بهایى بوده، اشکالى ندارد، به شرط این که از آن ها نباشد که حین ارتداد، اموال او به وارث وى مى رسد.
ادامه مطلب ...
مسأله 713: در هفت مورد به جاى وضو و غسل باید تیمّم کرد:
1 - آب نباشد. 2 - دسترسى به آب نداشته باشد. 3 - استعمال آب ضرر داشته
باشد. 4 - خطر تشنگى باشد. 5 - آبى که هست تنها براى پاک کردن نجاست بدن و
لباس کافى باشد. 6 - آب مباح نباشد. 7 - وقت تنگ باشد.
مورد اوّل
مسأله 714: هرگاه تهیّه آب به مقدار وضو یا غسل ممکن نباشد، باید تیمّم
کند، پس اگر انسان در آبادى باشد، باید براى تهیّه آب وضو و غسل به قدرى
جستجو کند که از پیدا شدن آن، نااُمید شود و اگر در بیابان باشد، چنانچه
زمین آن پست و بلند است، باید در هریک از چهار طرف، به اندازه پرتاب یک تیر
قدیمى که با کمان پرتاب مى کردند در جستجوى آب برود و اگر زمین آن پست و
بلند نیست، باید در هر طرف به اندازه پرتاب دو تیر جستجو نماید.
مسأله 715: اگر بعضى از چهار طرف، هموار و بعضى دیگر پست و بلند باشد باید
در طرفى که هموار است، به اندازه پرتاب دو تیر و در طرفى که هموار نیست، به
اندازه پرتاب یک تیر، جستجو کند.
مسأله 716: هر طرفى که یقین دارد آب نیست، جستجو در آن طرف لازم نیست.
مسأله 717: کسى که وقت نماز او تنگ نیست و براى تهیّه آب وقت دارد، اگر
یقین دارد در مکانى دورتر از مقدارى که باید جستجو کند، آب هست و ضرر یا
حرج هم نیست باید براى تهیّه آب به آنجا برود، امّا اگر گمان دارد آب هست
رفتن به آن محل لازم نیست، ولى اگر گمان او قوى باشد، بنابر احتیاط واجب،
باید براى تهیّه آب به آنجا برود.
مسأله 718: لازم نیست خود انسان، در جستجوى آب برود، بلکه مى تواند کسى را
که به گفته او اطمینان دارد، بفرستد و در این صورت اگر یک نفر از طرف چند
نفر برود کافى است.
مسأله 719: اگر احتمال دهد داخل بار سفر خود، یا در منزل و یا در قافله آب
باشد، باید به قدرى جستجو نماید که به نبودن آب یقین کند، یا از پیدا کردن
آن ناامید شود.
مسأله 720: اگر پیش از وقت نماز، جستجو نماید و آب پیدا نکند و تا وقت نماز
همان جا بماند، چنانچه احتمال عقلایى دهد که آبى جدیداً حاصل شده و اگر
جستجو کند پیدا مى کند، بنابر احتیاط دوباره در جستجوى آب برود.
مسأله 721: اگر بعد از داخل شدن وقت نماز، جستجو کند و آب پیدا نکند و تا
وقت نماز دیگر در همان جا بماند، چنانچه احتمال عقلایى دهد که آب پیدا شده،
بنابر احتیاط دوباره در جستجوى آب برود.
مسأله 722: اگر وقت نماز تنگ باشد، یا از دزد و درنده بترسد و یا جستجوى آب
موجب ضرر یا حرج باشد، جستجو لازم نیست.
مسأله 723: اگر در جستجوى آب نرود، تا وقت نماز تنگ شود، گناه کرده، ولى
نمازش با تیمّم صحیح است.
مسأله 724: کسى که یقین دارد آب پیدا نمى کند، چنانچه دنبال آب نرود و در
وسعت وقت با تیمّم نماز بخواند و بعد از نماز بفهمد اگر جستجو مى کرد، آب
پیدا مى شد نمازش باطل است.
مسأله 725: اگر به اندازه معمول جستجو کرده و آب پیدا نکند و با تیمّم نماز
بخواند و بعد از نماز بفهمد، در جایى که جستجو کرده آب بوده نماز او صحیح
است، مگر وقت باقى باشد که در این صورت بنابر احتیاط مستحب نماز را دوباره
بخواند.
مسأله 726: کسى که یقین دارد وقت نماز تنگ است، اگر بدون جستجو با تیمّم،
نماز بخواند و بعد از نماز بفهمد براى جستجو وقت داشته، بنابر احتیاط واجب
دوباره نمازش را بخواند و اگر وقت گذشته قضا نماید.
مسأله 727: اگر بعد از داخل شدن وقت نماز، وضو داشته باشد و بداند اگر وضوى
خود را باطل کند، تهیّه آب براى او ممکن نیست، یا نمى تواند وضو بگیرد
چنانچه بتواند وضوى خود را نگه دارد بدون ضرر یا حرج، نباید آن را باطل
نماید.
مسأله 728: اگر پیش از وقت نماز وضو داشته باشد و بداند اگر وضوى خود را
باطل کند، تهیّه آب براى او ممکن نیست، چنانچه بتواند بدون ضرر یا حرج وضوى
خود را نگه دارد، بنابر احتیاط آن را باطل نکند.
پاسخ – اگر کسی چند غسل بر عهده ی او باشد ، می تواند یک غسل به نیت چند غسل بجا بیاورد. اما غسل مافی الذمه یک غسل می شود . و اگر غسلی انجام بدهد به نیت آنچه که برعهده اش هست اشکالی ندارد یعنی همه را نیت کند و این صحیح است.
احکام طهارت
آب مطلق و مضاف
١٥ آب یا مطلق استیا مضاف: آب مضاف آبى است که آن را از چیزى بگیرند،مثل آب هندوانه و گلاب، یا با چیزى مخلوط باشد، مثل آبى که به قدرى با گل و مانند آن مخلوط شود که دیگر به آن آب نگویند. و غیر اینها آب مطلق است و آن بر پنج قسم است: اول: آب کر. دوم: آب قلیل. سوم: آب جارى. چهارم: آب باران.پنجم: آب چاه.
١- آب کر
١٦ آب کر مقدار آبى است که اگر در ظرفى که درازا و پهنا و گودى آن هر یک سه وجب و نیم است بریزند آن ظرف را پر کند، و وزن آن از من تبریز مثقال کمتر است، و به حسب کیلوى متعارف بنابر اقرب ٤١٩/٣٧٧ کیلوگرم مىشود.
١٧ اگر عین نجس مانند بول و خون به آب کر برسد، چنانچه به واسطه آن بویا رنگ و یا مزه آب تغییر کند آب نجس مىشود، و اگر تغییر نکند، نجس نمىشود.
١٨ اگر بوى آب کر به واسطه غیر نجاست تغییر کند، نجس نمىشود.
١٩ اگر عین نجس مانند خون به آبى که بیشتر از کر است برسد و بو یا رنگ یا مزه قسمتى از آن را تغییر دهد، چنانچه مقدارى که تغییر نکرده کمتر از کر باشد،تمام آب نجس مىشود. و اگر به اندازه کر یا بیشتر باشد، فقط مقدارى که بو یا مزه یا رنگ آن تغییر کرده نجس است.
٢٠ آب فواره اگر متصل به کر باشد آب نجس را پاک مىکند در صورتى که مخلوط با آن شود. ولى اگر قطره قطره روى آن آب نجس بریزد آن را پاک نمىکند،مگر آنکه چیزى روى فواره بگیرند تا آب آن قبل از قطره قطره شدن، به آب نجس متصل شود و با آن مخلوط گردد.
٢١ اگر چیز نجس را زیر شیرى که متصل به کر است بشویند آبى که از آن چیز مىریزد اگر متصل به کر باشد و بو یا رنگ یا مزه نجاست نگرفته باشد پاک است
٢٢ اگر مقدارى از آب کر یخ ببندد و باقى آن بقدر کر نباشد چنانچه نجاست به آن برسد نجس مىشود، و هر قدر از یخ هم آب شود نجس است .
٢٣ آبى که به اندازه کر بوده، اگر انسان شک کند از کر کمتر شده یا نه مثل آب کر است ، یعنى نجاست را پاک مىکند و اگر نجاستى هم به آن برسد نجس نمىشود. و آبى که کمتر از کر بوده و انسان شک دارد به مقدار کر شده یا نه حکم آب کر ندارد .
٢٤ کر بودن آب به دو راه ثابت مىشود: اول: آن که خود انسان یقین کند. دوم: آن که دو مرد عادل خبر دهند.
٢- آب قلیل
٢٥ آب قلیل آبى است که از زمین نجوشد و از کر کمتر باشد.
٢٦ اگر آب قلیل روى چیز نجس بریزد یا چیز نجس به آن برسد نجس مىشود، ولى اگر از بالا با فشار روى چیز نجس بریزد مقدارى که به آن چیز مىرسد نجس ، و هر چه بالاتر از آن است پاک مىباشد، و نیز اگر مثل فواره با فشار از پایین به بالا رود در صورتى که نجاست به بالا برسد پایین نجس نمىشود و اگر نجاست به پایین برسد بالا نجس مىشود.
٢٧ آب قلیلى که براى برطرف کردن عین نجاست روى چیز نجس ریخته شود و از آن جدا گردد، نجس است ، و همچنین بنابر اقوى باید از آب قلیلى هم که بعد از برطرف شدن عین نجاست ، براى آب کشیدن چیز نجس روى آن مىریزند و از آن جدا مىشود، اجتناب کنند. ولى آبى که با آن مخرج بول و غائط را مى شویند با پنجشرط پاک است: اول : آن که بو یا رنگ یا مزه نجاست نگرفته باشد. دوم : نجاستى از خارج به آن نرسیده باشد. سوم : نجاست دیگرى مثل خون، یا بول یا غائط بیرون نیامده باشد. چهارم : ذرههاى غائط در آب پیدا نباشد. پنجم : بیشتر از مقدار معمول ، نجاست به اطراف مخرج نرسیده باشد.
٣- آب جارى
٢٨ آب جارى آبى است که از زمین بجوشدو جریان داشته باشد مانند آب چشمه و قنات .
٢٩ آب جارى اگر چه کمتر از کر باشد، چنانچه نجاست به آن برسد تا وقتى بو یا رنگ یا مزه آن بواسطه نجاست تغییر نکرده پاک است .
٣٠ اگر نجاستى به آب جارى برسد مقدارى از آن که بو یا رنگ یا مزهاش بواسطه نجاست تغییر کرده نجس است و طرفى که متصل به چشمه است اگر چه کمتر از کر باشد پاک است . و آبهاى دیگر نهر اگر به اندازه کر باشد یا بواسطه آبى که تغییر نکرده به آب طرف چشمه متصل باشد، پاک و گر نه نجس است .
٣١ آب چشمهاى که جارى نیست ولى طورى است که اگر از آن بردارند باز مىجوشد حکم آب جارى دارد. یعنى اگر نجاست به آن برسد، تا وقتى بو یا رنگ یا مزه آن بواسطه نجاست تغییر نکرده پاک است .
٣٢ آبى که کنار نهر ایستاده و متصل به آب جارى استحکم آب جارى دارد.
٣٣ چشمهاى که مثلا در زمستان مىجوشد و در تابستان از جوشش مىافتد فقط وقتى که مىجوشد حکم آب جارى دارد.
٣٤ آب حوض حمام اگر چه کمتر از کر باشد چنانچه به خزینهاى که آب آن به اندازه کر است متصل باشد مثل آب جارى است .
٣٥ آب لولههاى حمام که از شیرها و دوشها مىریزد اگر متصل به کر باشد مثل آب جارى است و آب لولههاى عمارات اگر متصل به کر باشد در حکم آب کر است .
٣٦ آبى که روى زمین جریان دارد ولى از زمین نمىجوشد، چنانچه کمتر از کر باشد و نجاست به آن برسد نجس مىشود اما اگر از بالا با فشار به پایین بریزد، چنانچه نجاست به پایین آن برسد بالاى آن نجس نمىشود.
٤- آب باران
بسم الله الرحمن الرحیم
الحمد لله رب العالمین، و الصلاة و السلام على خیر خلقه محمد
و آله الطاهرین ، و لعنة الله على اعدائهم اجمعین الى یوم الدین
احکام تقلید
١ عقیده مسلمان به اصول دین باید از روى دلیل باشد، ولى در احکام غیر ضرورى دین باید یا مجتهد باشد که بتواند احکام را از روى دلیل به دست آورد،یا از مجتهد تقلید کند، یعنى به دستور او رفتار نماید، یا از راه احتیاط طورى به وظیفه خود عمل نماید که یقین کند تکلیف خود را انجام داده است، مثلا اگر عدهاى از مجتهدین عملى را حرام مىدانند و عده دیگر مىگویند حرام نیست، آن عمل را انجام ندهد، و اگر عملى را بعضى واجب و بعضى مستحب مىدانند آن را بجا آورد. پس کسانى که مجتهد نیستند و نمىتوانند به احتیاط عمل کنند واجب است از مجتهد تقلید نمایند.
٢ تقلید در احکام عمل کردن به دستور مجتهد است. و از مجتهدى باید تقلید کرد که مرد و بالغ و عاقل و شیعه دوازده امامى و حلال زاده و زنده و عادل باشد. و نیز بنابر احتیاط واجب باید از مجتهدى تقلید کرد که حریص به دنیا نباشد و از مجتهدین دیگر اعلم باشد، یعنى در فهمیدن حکم خدا از تمام مجتهدین زمان خود استادتر باشد.
٣ مجتهد و اعلم را از سه راه مىتوان شناخت: اول: آنکه خود انسان یقین کند، مثل آنکه از اهل علم باشد و بتواند مجتهد و اعلم را بشناسد. دوم: آنکه دو نفر عالم عادل که مىتوانند مجتهد و اعلم را تشخیص دهند مجتهد بودن یا اعلم بودن کسى را تصدیق کنند، به شرط آنکه دو نفر عالم عادل دیگر با گفته آنان مخالفت ننمایند. سوم: آنکه عدهاى از اهل علم که مىتوانند مجتهد و اعلم را تشخیص دهند و از گفته آنان اطمینان پیدا مىشود، مجتهد بودن و یا اعلم بودن کسى را تصدیق کنند.
٤ اگر شناختن اعلم مشکل باشد به احتیاط واجب باید از کسى تقلید کند که گمان به اعلم بودن او دارد، بلکه اگر احتمال ضعیفى هم بدهد که کسى اعلم استو بداند دیگرى از او اعلم نیست به احتیاط واجب باید از او تقلید نماید. و اگرچند نفر در نظر او اعلم از دیگران و با یکدیگر مساوى باشند باید از یکى ازآنان تقلید نماید.
٥ به دست آوردن فتوى یعنى دستور مجتهد چهار راه دارد: اول: شنیدن از خود مجتهد. دوم: شنیدن از دو نفر عادل که فتواى مجتهد را نقل کنند. سوم: شنیدن از کسى که مورد اطمینان و راستگوست. چهارم: دیدن در رساله مجتهد در صورتى که انسان به درستى آن رساله اطمینان داشته باشد.
٦ تا انسان یقین نکند که فتواى مجتهد عوض شده است، مىتواند به آنچه در رساله نوشته شده عمل نماید و اگر احتمال دهد که فتواى او عوض شده، جستجو لازم نیست.
٧ اگر مجتهد اعلم در مسالهاى فتوى دهد، مقلد آن مجتهد یعنى کسى که از او تقلید مىکند نمىتواند در آن مساله به فتواى مجتهد دیگر عمل کند، ولى اگر فتوى ندهد و بفرماید احتیاط آن است که فلان طور عمل شود مثلا بفرماید احتیاط آن است که در رکعتسوم و چهارم نماز، سه مرتبه تسبیحات اربعه یعنى "سبحان الله و الحمد لله و لا اله الا الله و الله اکبر" بگویند، مقلد باید یا به این احتیاط که احتیاط واجبش مىگویند عمل کند و سه مرتبه بگوید یا بنابر احتیاط واجب به فتواى مجتهدى که علم او از مجتهد اعلم کمتر و از مجتهدهاى دیگر بیشتر است،عمل نماید، پس اگر او یک مرتبه گفتن را کافى بداند، مىتواند یک مرتبه بگوید. و همچنین است اگر مجتهد اعلم بفرماید مساله محل تامل یا محل اشکال است.
٨ اگر مجتهد اعلم بعد از آن که در مساله فتوا داده احتیاط کند، مثلا بفرماید ظرف نجس را که یک مرتبه در آب کر بشویند پاک مىشود، اگر چه احتیاط آن است که سه مرتبه بشویند، مقلد او نمىتواند در آن مساله به فتواى مجتهد دیگر رفتار کند، بلکه باید یا به فتوا عمل کند، یا به احتیاط بعد از فتوا که آن را احتیاط مستحب مىگویند عمل نماید، مگر آن که فتواى آن مجتهد نزدیکتر به احتیاط باشد.
٩ تقلید میت ابتداءا جایز نیست، ولى بقاى بر تقلید میت اشکال ندارد. و باید بقاى بر تقلید میت به فتواى مجتهد زنده باشد و کسى که در بعضىاز مسایل به فتواى مجتهدى عمل کرده، بعد از مردن آن مجتهد مىتواند در همه مسایل از او تقلید کند.
١٠ اگر در مسالهاى به فتواى مجتهدى عمل کند و بعد از مردن او در همان مساله به فتواى مجتهد زنده رفتار نماید، دوباره نمىتواند آن را مطابق فتواى مجتهدى که از دنیا رفته است انجام دهد، ولى اگر مجتهد زنده در مسالهاى فتوى ندهد و احتیاط نماید و مقلد مدتى به آن احتیاط عمل کند، دوباره مىتواند به فتواى مجتهدى که از دنیا رفته عمل نماید، مثلا اگر مجتهدى گفتن یک مرتبه "سبحان الله و الحمد لله و لا اله الا الله و الله اکبر" را در رکعتسوم و چهارم نماز،کافى بداند و مقلد مدتى به این دستور عمل نماید و یک مرتبه بگوید، چنانچه آن مجتهد از دنیا برود و مجتهد زنده احتیاط واجب را در سه مرتبه گفتن بداند و مقلد مدتى به این احتیاط عمل کند و سه مرتبه بگوید، دوباره مىتواند به فتواى مجتهدى که از دنیا رفته برگردد و یک مرتبه بگوید.
١١ مسائلى را که انسان غالبا به آنها احتیاج دارد واجب است، یاد بگیرد.
١٢ اگر براى انسان مسالهاى پیش آید که حکم آن را نمىداند، مىتواند صبر کند تا فتواى مجتهد اعلم را به دست آورد یا اگر احتیاط ممکن است به احتیاط عمل نماید، بلکه اگر احتیاط ممکن نباشد چنانچه از انجام عمل، محذورى لازم نیاید، مىتواند عمل را به جا آورد. پس اگر معلوم شد که مخالف واقع یا گفتار مجتهد بوده دوباره باید انجام دهد.
١٣ اگر کسى فتواى مجتهدى را به دیگرى بگوید، چنانچه فتواى آن مجتهد عوض شود،لازم نیست به او خبر دهد که فتوى عوض شده، ولى اگر بعد از گفتن فتوى بفهمد اشتباه کرده، در صورتى که ممکن باشد، باید اشتباه را برطرف کند.
١٤ اگر مکلف مدتى اعمال خود را بدون تقلید انجام دهد در صورتى اعمال او صحیح است که بفهمد به وظیفه واقعى خود رفتار کرده استیا عمل او با فتواى مجتهدى که وظیفهاش تقلید از او بوده یا با فتواى مجتهدى که فعلا بایداز او تقلید کند، مطابق باشد.