آموزش نماز

آثار و برکات نماز

آموزش نماز

آثار و برکات نماز

ترجمهء نماز

« نیت » قصد قلب و توجه دل و جهت گیری روح به سوی حضرت معبود است و این که نمازگزار می خواهد راهی را بپیماید که از پاکی جان و رهایی از حقّ النّاس و دوری از رذایل اخلاقی شروع می شود و به خشنودی و رضایت حق پایان می یابد .

در حقیقت ، نمازگزار قصد دارد نماز را راه رسیدن به اخلاق الهی قرار دهد و خویش را از نظر علم و عمل و کار و کوشش و نیّت و اعتقاد به مقام باعظمت خلیفة اللّهی برساند .

روشن است که هر کس از انجام کارش قصد و هدفی دارد ، نمازگزار همه باید از اجرای این عمل خدا را قصد کند و حضرت او را هدف قرار دهد ، و به وسیله این عمل باید اراده کند که خود را به اوج حقیقت و به مرز فضیلت برساند و به قول قرآن مجید در پایان سوره کهف باید به سبب عمل صالح ( که یکی ازم مهمترین مصادیقش نماز است ) و نیز با طرد و نفی تمام معبودهای باطل و بتهای درونی و بیرونی ، به لقای حق برسد و در دریای رحمت دوست غرق گردد .

اگر چنین نیّتی نماز را تا به آخر بدرقه کند ، آن نماز آدمی را از تمام فحشا و منکرات باز داشته و از انسان موجودی الهی و ملکوتی می سازد که با تمام 

وجود حقوق خدا و خلق را به رعایت برخیزد .

راستی اگر انسان نماز بخواند ولی در نیّت و قصدش پذیرفتن واقعیّات نماز نباشد ـ واقعیّاتی که عبارت است از باور کردن یگانگی حقّ و مالکیّت و کارگردانی او نسبت به تمام هستی ، رحمانیّت و رحیمیّت بی نهایت در بی نهایت ، وجوب شکر او ، اعتقاد به روز حساب ، تسلیم بودن در برابر ذات مستجمع جمیع صفات کمال ، لزوم کمک گیری از او در تمام شؤون حیات ، وجوب تبعیّت از انبیا و امامان و دوری گزیدن از حالات و اخلاق مغضوبین و گمراهان ـ بی شک با عدم الهام از این حقایق ، نمازگزار نیّت نماز نکرده و وارد حوزه نماز نشده و در حقیقت زحمات تمام انبیا و اولیا را نادیده گرفته و به خود و دیگران ستم روا داشته است .

و اگر از ابتدای نماز در نیتّش باشد که واقعیّات نماز را در زندگی خود تحقق بخشد ، روح و نفس و مغز و قلب به تدریج آماده قبول تمام حقایق نماز می شود و پس از مدتی انسان منبع حقایق و ظرف واقعیّات می گردد .

  حضرت صادق (علیه السلام) در توضیح نیّت می فرماید :

* نیّت خالص و پاک که منشأ آثار پربرکت است ، از دل پاک و خالی از وساوس شیطانی توقع می رود ، چه این که سلامت دل از آلودگی ها و رذایل همچون حرص ، بخل ، کبر ، حسد ، عُجب ، نفاق ، کینه و ... علت پاکی نیت و خلوص قصد و اراده است .

خداوند در قرآن مجید می فرماید :
* ( یَوْمَ لاَ یَنفَعُ مَالٌ وَلاَ بَنُونَ * إِلاَّ مَنْ أَتَی اللَّهَ بِقَلْب سَلِیم )(1) . 

آنچه در روز قیامت به شما سود می بخشد دل سالم است نه مال و فرزندان .

رسول الهی (صلی الله علیه وآله وسلم) فرمود :

* نیّت مؤمن از عملش بهتر است .

فلسفه این سخن این است که چون نیّت به منزله ریشه عمل است پس سلامت ریشه است که مایه سلامت فرع است و در صورتی که ریشه سلامت نداشته باشد عمل از سلامت بی بهره است .

و نیز آن حضرت فرمود :

* ارزش اعمال به نیّات شخص بستگی دارد و محاسبه عمل هر انسانی بر محاسبه نیّت او قرار دارد(2) .

عبد وقتی می تواند حقیقت بندگی و آثار عبادت را از خود ظهور دهد که در تمام حرکات و سکنات نیّتش برای خدا باشد ، و اگر نیّت برای خدا قرار نگیرد غافل است و غافل به فرموده قرآن مجید ( کَالْاَنْعام )است(3) .

امام (علیه السلام) در باب نیّت کلام حکیمانه اش را بدین صورت ادامه می دهد :

* نیّت از قلب است ، چنانچه دل خانه نور و پاکی باشد نسبت به خلوص در نیت نزدیکتر است ، و اگر قلب از یقین و ایمان و باور و نورانیّت و احوالات الهیّه دور باشد پدید کردن نیّت خالص با چنین قلبی کار مشکلی است .

پس نمازگزار قبل از نیت ، لازم است خانه دل را از تاریکی و ظلمت و جایگزینی شیطان و وسوسه پاک کند تا بتواند دل و نیّت را به پیشگاه حق ببرد .

حضرت می فرماید :

* صاحبان نیّت خالص ، به خاطر حق با خواسته های غلط نفس در مبارزه اند ، و یکی از آثار فوق العاده نیّتِ خالص حیاست ، زیرا آن کس که در هر کاری قصد خدا دارد ظاهر و باطن خود را برای خدا یکسان سازد و با داشتن قصد پاک ، حیا می کند که حق خدا را آنچنان که هست بجا نیاورد .

صاحب نیّت خالص در رنج است تا دیگران در راحت باشند ، زیرا آن کس که در نماز و در هر عملی نیّت قرب الی اللّه دارد باید خویش را به تمام پاکی ها آراسته کند و از رذایل دور بدارد و در کنار چنین نیّتی مجبور به رعایت حقوق انسان هاست ، و این نیست جز برای راحت دیگران خود را به زحمت انداختن ، و بدین گونه است که انسان با رعایت حق خالق و مخلوق ، لایق مقام قرب می شود .
اَللّهُ اَکْبَر

خداوند بزرگر از آن است که به وصف درآید ، وجود مقدّس او اکبر از کلّ شیء است و چیزی در برابر حضرت او بزرگی ندارد ، و چون چنین است دل برداشتن از او و دل بستن به غیر آن محبوب ، عین ضلالت و گمراهی است .

راستی ذرّه کوچکی چون انسان در برابر عظمتی بی نهایت در بی نهایت چگونه نیروی وصف و توان تعریف دارد ؟

به هنگام گفتن تکبیرة الاحرام باید محور دیدار و فانی در عظمت دوست شد ، بمانند کسی که برای حج حقیقی احرام بسته و از همه چیز جز معشوق چشم پوشیده .

احرام ببسته ام به کویت لبیک زنان به جستجویت

بالا بردن دست تا برابر گوش به وقت گفتن اللّه اکبر به این معناست : ای امید همه عالم ! ای پناه هستی ! و ای مالک و مربّی تمام موجودات ! در این وقت که به سوی تو در حرکتم ، دنیا و هر چه در آن است پشت سر گذاشته و بدون اینکه در راه سفرم مانعی باشد به سویت در پروازم .

اگر پس از تکبیرة الاحرام ، باز غرق در خیالات و اوهام و برنامه های مادّی و دنیایی باشی از سفر باز مانده ای و به معراج مردم مؤمن و اولیای الهی نخواهی رسید .

چنین نمازی که مخلوط با برنامه های غیر حق است بنیادش سست و بنیانش بر الفاظ خشک است ، و تنها سودش ساقط شدن تکلیف و خروج از صف بی نمازان و مزدش اندک و بهره اش به حقیقت ناچیز است .
بِسْمِ اللّهِ الْرَّحمنِ الْرَحیمِ

این آیه مبارکه و این جمله ملکوتی تعلیمی است به همه بندگان که هر کاری را به نام و به یاد حضرت او شروع کنند و بی شک عملی که به نام اللّه ـ که دارای جمیع کمالات و پاک از هر عیب و نقص و مبدأ تمام حقایق و برنامه های مثبت است ـ ابتدا می شود ، انجامش به خیر و سلامت و عامل سعادت دو جهان است .

گفتن بِسْمِ اللّه و درک مفهوم آن و اتّصال به مسمّایش ـ که حضرت محبوب است ـ در حقیقت ، قرار گرفتن در پناهگاهی است که تمام موجودات در همه زمینه ها نیازمند به آنند . و چه پناهی بالاتر و برتر از خداوندی که دستگیر و یار و مددکار و پناه دهنده و اطمینان بخش به نیازمند و درمانده است ؟

راستی عجز و ناتوانی ، فقر و ذلّت ، مسکنت و حیرت ، نداری و ظلمت و اضطرابی که با تمام انسان ها همراه است ، آیا جز با پناه بردن به حق و اتصال دادن هر کاری به او و شروع هر عملی به نام و به یاد او قابل جبران است ؟!

« اللّه » : ذات پاک و منزّهی است که صاحب جمیع صفات کمال است و جامع همه حقایق و فاقد همه نواقص .

آدمی با روی آوردن به او ، به نهایت بزرگواری و کرامت و شرف و فضیلت و حقیقت و عزّت می رسد و به رفع و دفع نیازمندیها و عیوب و نقایصش موفّق می گردد .

این است قدرت نماز و حقیقت این عبادت ، که اگر غیر این باشد نماز نیست . به حقِّ حق قسم که اگر به وسیله نماز دردهای فکری و روحی و خانوادگی و اجتماعی و درونی و بیرونی معالجه نشود ، اقامه نماز نشده ، بلکه الفاظی عربی با زبان تکرار شده و به قول فقهای بزرگ اسقاط تکلیفی به انجام رسیده است .

اگر ارتباط روحی و قلبی با ذات جامع کمالات برقرار گردد ، تمام عیوب و نقایص رفع می شود ، که این رفع عیوب ، خاصیّت طبیعی این ارتباط است .

اگر ارتباط و اتصال حقیقت داشته باشد ، به تدریج عیوب و نقایص و فحشا و منکرات برطرف می شود و آثار فیض و عنایت و تحقّق صفات الهی در انسان نمودار می گردد .

چونان که تشنه با اتصال به آب و گرسنه با خوردن نان تشنگی و گرسنگی اش برطرف می شود ، ناقص هم در ارتباط با مبدأ کمالات ، نواقص فکری و روحی و قلبی و اخلاقی اش برطرف ، و با فنای در صفات و کمالات اللّه کامل می شود .

« اَلْرَحْمن »وجود مبارکی که به تمام موجوداتی که آفریده ، به مقتضای استعداد و لیاقت هر یک ، عنایت و لطف دارد و سفره روزی آنان را بدون هر قید و شرطی از باب رحمت و محبّت گسترده و بر این خوان یغما دوست و دشمن را نشانده و به همه اجازه بهره برداری و سود بردن از این دریای بیکران نعمت را مرحمت فرموده است .

« اَلْرَحْیم » : به مردمی که دارای ایمان و عمل صالح اند دارای لطف خاص است و به آن انسان هایی که در دنیا از هدایت او بهره گرفتند و تسلیم خواسته های انبیا و ائمه شدند ، مزد آخرتی و منفعت ابدی و سود سرمدی عنایت می فرماید ، و این عنایت شامل آنان که از ایمان و عمل صالح دورند نمی شوند ، چنانکه قرآن مجید فرموده است :
* ( ...إِنَّ رَحْمَتَ اللّهِ قَرِیبٌ مِنَ الْمُـحْسِنِینَ )(4) . 

به حقیقت که رحمت خدا نزدیک به نیکوکاران است .

در تفسیر کشف الاسرار است :

اما حکمت در آن که ابتدا به اللّه کرد ، سپس به رحمان ، پس به رحیم ، آن است که این بر وفق احوال بندگان فرو فرستاد ، و ایشان را سه حال است : اول آفرینش ، پس پرورش ، پس آمرزش . الله اشارت است به آفرینش در ابتدا به قدرت ، رحمان اشارت است به پرورش در دوام نعمت ، رحیم اشارت است به آمرزش در انتها به رحمت . چنان است که اللّه گفتی اول بیافریدم به قدرت ، پس پروریدم به نعمت ، آخر بیامرزم به رحمت .

در اینجا باید توجه داشت که برابر با قول قرآن و سنّت ، رحمت حق شامل مردمی است که وجود خود را شامل مردمی است که وجود خود و نعمت های حق را در راه محبوب به مصرف گذاشته و از ایمان و اجرای دستورهای الهی برخوردار بودند :

الهی ! نام تو ما را جواز و مهر تو ما را جهاز . الهی ! شناخت تو ما را امان و لطف تو ما را عیان . الهی ! فضل تو ما را لوا و کَنَف تو ما را مأوا . الهی ! ضعیفان را پناهی ، قاصدان را بر سر راهی ، مؤمنان را گواهی ، چه بود که افزایی و نکاهی ؟ الهی ! چه عزیز است او که تو او را خواهی ، ور بگریزد او را در راه آیی ، طوبی آن کس را که تو او رایی ، آیا که تا از ما خود کرایی(5) .

« بِسْمِ اللّه » آغاز تمام سوره های قرآن جز سوره توبه است ، و مردم مسلمان مأمورند در ابتدای تمام برنامه های خود آن را بگویند . و گفتن این جمله و توجه به مفهومش به خاطر این است که روی دل و فکر انسان از غیر خدا برگردد ، و هر کار و عملی به یاد خدا و به نام او شروع شود ، تا همچنانکه آغاز کار اتصال به خیر مطلق داشت ، انجامش نیز به محصول و ثمر بنشیند .
اَلْحَمْدُ لِلّهِ رَبِّ الْعالَمینَ

« شکر » سپاسگزاری در برابر نعمت است بدون توجه به مقام منعم ، « مدح » ستایش ممدوح است به خاطر جمال و کمالی که دارد بدون توجه به نعمت و احسان منعم ،« حمد » جامع معنای شکر و مدح است . حمد یعنی سپاسگزاری در برابر تمام نعمت ها با توجه به مقام عالی منعم که جامع تمام صفات کمالیّه است .

در این جمله یعنی هر شکر و مدحی ـ چه با زبان بیان ، و چه با زبان عمل و چه با زبان وجود ـ مخصوص ذات با کمالی است که مالک و تربیت کننده تمام اجزاء هستی است .

باید حمد و ستایش را تنها برای مبدأیی دانست که لطف تربیتش سراسر جهان و همه موجودات را فرا گرفته ، هر ناتوانی را توانا می گرداند ، هر بی جانی را جان می بخشد و فراخور احتیاجش ساز و برگ زندگی به او می دهد واز آنچه هست برترش می سازد تا به جمال عقلش می آراید ، آن گاه برای تکمیل تربیت ، پیامبران را برمی انگیزد و شرایط و قوانین فراراهش می گذارد و تربیت تکوین را با تشریع تکمیل می کند .

بدین جهت در قرآن کریم که ظهور تربیت و اراده حق است ، آیات تکوین و تشریع با هم آمده و همه را آثار قانون تربیت « ربّ العالمین » می شمارد .

با بیان این حقیقت ، معلوم می شود که حمد به اندازه پهنای جهان بزرگ از نظر مفهوم توسعه دارد .

هر چه بیشتر اسرار جهان باز شود و خرد انسان پیش رود ، مجهولات نظام طبیعت بیشتر معلوم می گردد و حقیقت حمد و توجه به ربوبیّت جهان بیشتر تحقق می یابد و معنا و واقعیّت آن عمیق تر و وسیع تر می گردد .

به راستی توجه به مالک و ربّ عالم و مسئله تربیت موجودات که وقف حریم کبریاست و سازمان وجودی عالمین ، اعم از جماد و نبات و حیوان و انسان ، امری بسیار لازم و حقیقی واجب است .

کافی است که درک اسرار وجودیِ کوچکترین ذرّه عالم آدمی را به خضوع و خشوع و شکر و سپاس در برابر مالک و مربّی جهان وادارد ، چه رسد به اینکه واقعیّات بیشتری از جهان بالا یا اسرار نباتات و حیوانات و وجود انسان برای ما کشف شود ، و چه نیکو است که نمازگزاران عزیز هر یک از چهار جهان حیرت انگیز : جهان بالا و نبات و حیوان و انسان ، مسائل کلی را در نظر بگذرانند تا از این پس بدانند در برابر چه مالک و مربّی عظیمی به عبادت و خضوع و بندگی می ایستند !!
جهان کیهان

فیزیک نجومی به ما می آموزد که آسمان صاف و بی ابر ، مجموعه پهناوری است مرکب از خورشیدهای بی شمار که مانند مولکول های گازی که به جنبش آورند ، در جهان بسیار متفاوت ، به طور شتابان رفت و آمد دارند .

« نَسْرِ واقِع  » با سرعت ثانیه ای  13  کیلومتر به ما نزدیک می شود ، « اَلْدَبَران » ثاینه ای  53  کیلومتر از ما دور می شود ، « سِماک رامِح » با سرعت ثانیه ای  135  کیلومتر مسیر مورّبی را می پیماید ، دو ستاره آخرین دُبّ اکبر به یک سو می روند ، در عین اینکه ستارگان دیگر این صورت فلکی با سرعت غیر قابل تصوری به جهت مخالف روانند .

منظومه شمسی ما نیز از این سرنوشت مستثنی نیست : خورشید با سرعت ثانیه ای  19  کیلومتر واله و حیران به سوی کناره کهکشان ما روان است و در این راه بی پایان زمین و سیارات دیگریرا که موکب او را تشکیل می دهند با خود می برد ، و در همین حین ، یک دستگاه منظومه شمسی همراه کهکشان که یکپارچه مانند چرخ فلک آتشبازی عظیمی به دور خود می چرخند ، قوس بزرگی به سرعت ثاینه ای  240  کیلومتر را طی می کند .

خورشیدی که هم اکنون مقابل دیدگان ماست در حالی است که نسبت به عمر کهکشان یا عالم هشت دقیقه پیش بوده ، با توجه به این که زمین خیلی جوان تر از خورشید است و در حدود  4  میلیارد و پانصد میلیون سال از عمرش گذشته .

شِعْرای یمانی نه سال جوان تر به نظر می رسد . خوشه پروینی که تماشا می کنیم منظره پانصد سال پیش آن است .

در شب صاف بی ماه ، با چشم بی سلاح در صورت مرأة المسلسله قطعه ابر مانندی به بزرگی قرص ماه می توان تشخیص داد که نور ضعیفی می پراکند . این توده ابر مانند ، ستارگان سحابی است . خارج از کهکشان وضعی که اکنون از آن به نظر ما می رسد آن چنان است که در دو میلیون سال پیش داشته . از آن زمان تا کنون بر ستارگان بی شمار آن چه گذشته در این باره هیچ چیز نمی توان گفت .

کهکشان مرأة المسلسله آخرین مرز دید بشر است ، اما با کمک تلسکوپ می توانیم میلیاردها سال نوری پیش برویم .

انواری که اجرام این جهانِ دور می پراکنند به « نور فسیل » موصوف شده اند . البته این انوار بر بیشتر فسیلهایی که در سرزمین بدست آمده اند مقدمند .

شگفت آنکه نوری آنچنان ضعیف که ورقه شفّاف نازکی یا ذرّه غباری مانع تابشش می شود ، با سرعت  300  هزار کیلومتر در ثانیه ، صد میلیون کیلومتر راه پیموده است . ظهور همین انوار که از بسیار دور به ما می رسند خلأ نسبی فضا را ثابت می کند و تصویری از عظمت دستگاه آفرینش را « که دخالت عظیمی در کارگردانی حیات همه موجودات دارد » آشکار می سازد ، و اینجاست که انسان را با تمام وجود وادار می کند فریاد بزند : ( اَلْحَمْدُ لِلّهِ رَبِّ الْعالَمین ) .

با تقسیم آسمان به چندین بخش ، و عکسبرداری از هر بخش ، ممکن خواهد بود که ستارگان گنبد نیلگون را شماره کرد . در رصدخانه ها این کار می شود . مثلا در رصدخانه دانشگاه هاروارد ، کلیشه ای که  35  در  45  سانتی متر مساحت دارد بیش از دو هزار کهکشان را نمایان می سازد ، اما شمار کهکشان هایی که جهان را تشکیل می دهند در حدود پانصد میلیون است .

در هر کهکشان چند ستاره وجود دارد ؟ قطاعهای چندی از کهکشان منظومه شمسی را شمرده اند . یک منجّم جوان ، بیش از دو میلیون ستاره جدا از یکدیگر شمرده است . به موجب این رصدها و آزمایشهای دقیق ، ستاره های یک کهکشان ما فقط بالغ بر صد میلیارد است !

توجه به این حقایق از طرف انسان منصف و خردمند است که او را به تعظیم در برابر جلال و جبروت ربِّ عالمین وامی دارد و از او می خواهد که با تمام هستی ظاهر و باطنش بگوید :( اَلْحَمْدُ لِلّهِ رَبِّ الْعالَمین ) .

در فهرست کتاب علم و زندگی عناوین شگفت آوری را درباره اوضاع هستی و مسائلی که در اطراف می گذرد و آنچه در حیات ما مؤثر است و چیزی جز جلوه ربوبیّت حضرت رب العالمین نیست ، بدین صورت می خوانیم :

آب به چه شکل هایی یافت می شود ؟ آب از چه چیز ترکیب شده ؟ چگونه آب برای ما کار انجام می دهد ؟ چگونه آب در هوا وارد می شود و چگونه از آن خارج می گردد ؟ موجبات وزش باد چیست ؟ چگونه رطوبت هوا در وضع جوی تأثیر می کند ؟ موجب اختلاف آب و هوا در نقاط مختلف چیست ؟

عمر زمین چقدر است ؟ چه نیروهایی باعث تخریب زمین می گردد ؟ چه نیروهایی سبب پیدایش کوهها می گردد ؟ خاک چگونه تشکیل می گردد ؟

چه فلزات سودمندی از زمین بدست می آیند ؟ چه سوخت هایی از زمین می گیریم ؟ کدام مصالح ساختمانی را از زمین بدست می آوریم ؟

حرارت چطور به وجود می آید و چگونه اندزه گرفته می شود ؟ حرارت چگونه اداره می شود ؟

نور چیست ؟ اشیاء را چگونه می بینیم ؟ چرا اشیاء رنگ دارند ؟ الکتریسیته ساکن از کجا می آید ؟ چگونه از مغناطیس استفاده می کنیم ؟ جریان برق چگونه تولید می شود ؟ چگونه جریان برق به ما می رسد ؟

چگونه صوت بوجود می آید ؟ صداها با هم چه تفاوت هایی دارند ؟ چگونه می توانیم بشنویم ؟

چگونه در خشکی مسافرت می کنیم ؟ چگونه روی آب سفر می کنیم ؟ موجب پیدایش فصول چیست ؟ گیاهان و جانواران از چه ساخته شده اند ؟ بدن گیاهان و جانوران چگونه ساخته شده است ؟ جانوران و گیاهان چه کارهایی می توانند انجام دهند ؟ گیاهان چگونه برای انسان مفیدند ؟ جانوران چگونه تکثیر می شوند ؟ جانوران چگونه تولید مثل می کنند ؟

چرا ما به غذا احتیاج داریم ؟ به چه نوع غذاهایی نیازمندیم ؟ چگونه گیاهان سبز غذای ما را می سازند ؟ غذای ما چگونه هضم می شود ؟ غذای هضم شده چگونه به تمام اعضای بدن می رسد ؟ انرژی چگونه در بدن تولید می شود ؟

جواب هر یک از این سؤالات کتاب مفصّلی لازم دارد ، و به قول فخر رازی عالم بزرگ قرن پنجم برای شمردن نعمت های الهی ، یک میلیون کتاب هم کفایت نمی کند .(6) به راستی در برابر این مالک و مربی ، با کمال معرفت باید گفت :( اَلْحَمْدُ لِلّهِ رَبِّ الْعالَمین ) .
جهان نبات

این جهان ، به حقیقت جهان شگفت آوری است و شرح هر زاویه ای از این عالم کتاب ها لازم دارد . در این قسمت نیز به عناوین اوضاع جهان نبات برای توجه بیشتر به جلال و جمال حضرت ربّ العزّه قناعت می شود :

حسّ و حیات نباتات ، سلول نبات ، عناصر تشکیل دهنده سلول ، خاصیت هر از عناصر ، ترکیب هسته ، غشاء سلول ، اعمال فیزیکی آن ، کیفیت تولید نیرو ، چگونگی تغذیه نباتات ، اسرار مرموز نموّ متناسب ، تولید و تکثیر ، نسوج نباتی ، جهازات داخلی هر یک ، خواص طبیعی آنها ، کیفیت ساختمان ریشه ها با هم ، طبقات ریشه ها ، استواری آنها ، کیفیت جذب آب و املاح ، جریان شیره خام ، دفع موادّ زائد ، کیفیت دفع مبارزه ریشه ها با هم ، ساختمان کلاهک یا سپر بر سر آنها ، عناصر ترکیب کننده آنها ، عملیات فیزیکی هر یک ، تأثیر خاص رطوبت و حرارت و نور در نباتات ، دستگاههای گیرایی این قوا در گیاه ، وسایل تنفس گیاه ، ساختمان برگ ، ترکیبات و طبقات و انواع آنها ، برگهای خاردار ،عمل لقاح ، ابزار و وسایل لقاح ، باده ها و امواج مأمور ، حساسیت خاص برخی از نباتات ، تعاون گیاهان نسبت به هم ، درختهای گوشتخوار ، نظام توارث در آبی صحرایی ، مقاومت گیاهان در برابر امراض ،امراض گیاه ، مرگ گیاه .

هر یک از این عناوین خود موضوع علم خاصی است و دارای میلیاردها قانون و نظام مستحکم می باشد . به حقیقت که با کمال شعور و معرفت در برابر این همه عنایت حضرت حق باید گفت :( اَلْحَمْدُ لِلّهِ رَبِّ الْعالَمین ) .
جهان حیوانات

تنها در قسمت حشره ، تاکنون حشره شناسان نزدیک به هفتصد هزار نوع حشره احصا کرده اند . شماره حشرات به اندازه ای است که ارقام برای بیان آن قاصر است . در یک روز تابستانی که هوا صاف باشد ، شماره سوسکها ، مگسها و خرخاکیها که در بریدگی های تپه ای برای نظام حیات در تکاپو هستند از عده نفوس یک قارّه بیشتر است . اگر ناگهان نژاد بشر به کلی از روی زمین معدوم شود ، مخلوقات دیگری که بر روی زمین می لولند به زحمت متوجه غیبت او خواهند شد .

ژان هانری فابر دانشمند نامی فرانسه همیشه می گفت : تدبّر در ساختمان پیکر حیوانی کوچک چون مور و تشکیلات منظم حیاتی آن ، میلیاردها انسان را به سوی خدا رهبری می کند .

همان تحیّر و اعجابی که در جهان فضا و کواکب و عالم نباتات بر آدمی چیره می شود ، چندین برابر آن در جهان حیوانات به آدمی دست می دهد . این که می گوییم چندین برابر آن ، به خاطر آن است که خورشید با آن هم عظمت فاقد عنصر حیات و حس و اراده است ، اما در جهان حیوانات عنصر ناشناخته حیات با همه پیچیدگی و ابهامش و با تشکلیلات وسیع و عظیمش ، بر سایر عجایب عالم ماده افزون گردیده است .

در جهان حیوانات تشکیلات وسیع موجودات ذرّه بینی چون ویروس ها و باکتری ها و سایر موجودات ذرّه بینی یا میکرب ها ، گروههای گوناگون آنها ، آثار مختلف حیاتی آنها ، نقش یکایک اصناف آنها در سازمان این عالم خاصه در وضع حالات بشری ، میکربهای امراض ، میکرب های زحمتکش و خدمتگزار ، حشرات ریز ، سازمان حیاتی آنها ، قدرت احساس آنها ، کیفیت توالد و تناسل گوناگون سراسر جانداران ، تخم گذاری ، تلقیح یا ترکیب تخم نر و ماده ، حمل ، تقسیم ، اسرار اسپرماتوزوئید ، اسرار اوول ، تشکیلات کرموزوم ها ، ژن ها ، خزندگان ، پرندگان ، پستانداران ، حیوانات آبی ، چهارپایان ، سازمان و ساختمان یکایک آنها ، نظامات زندگی آنها ، عواطف و احساسات آنها ، و میلیاردها میلیارد موضوع دیگر وجود دارد که هر یک از آنها ،رشته ای است طولانی و بس پرپیچ و خم که علوم گوناگونی به بیان اسرار و نظامات این موجودات و سازمانهای آنها پرداخته اند .

اینجاست که باید با کمال تواضع و فروتنی در برابر خالق هستی به نماز ایستاد و با فریاد جان به پیشگاه مبارکش عرضه داشت :( اَلْحَمْدُ لِلّهِ رَبِّ الْعالَمین ) .
جهان انسان

به شاهکارها و تمامی اسرار خلقت آدمی ، تنها آفریدگار بزرگ آگاه است ، ولی تا همان مقداری که بشر بر آن علم دارد از صدها کتاب قطور تجاوز می کند .

نظامات و قوانین استخوآنها، اشکال گوناگون استخوان ، استخوان های مسطّح ، استخوانهای دراز و کوتاه ، با مفصل و بی مفصل ، مفصل ها ، حفرات استخوانی ، جدارهای استخوانی ، نسج اسفنجی استخوآنها ، تغذیه استخوآنها، ترکبیات شیمیایی آنها ، غضروف ها ، شکل های گوناگون و عناصر ترکیبی آنها ، شرح یکایک عضلات بدن و ماهیچه ها ، کیفیت عمل انقباض و انبساط در عضلات ، عضلات جبهه ، عضلات بالا کشنده یا جمع کننده ابروان ، عضله پلک ها ، عضلات دماغ ، عضلات لبها ، عضلات سینه ، سلولهای تشکیل دهنده عضلات ، نوع سلول ها ، برجستگی های زیر پوست یا مراکز قوّه لامسه ، اسرار درون این برجستگی ها ، پاپیل ها ، حس ذائقه ، مراکز گیرایی آن ، پاپیل های زبان ، قوه سامعه ، تشکیلات گوش خارجی ، خیمه گوش ، لاله گوش ، سوراخ متناسب با گوش ، پرده صماخ ، مایع سمّی درون آن ، عناصر ترکیبی این مایع ، دریچه های گوش وسطی ، مجرای شیپور اُستاش ، استخوانهای چکشی ، سندانی ، عدسی ، رکابی ، گوش داخلی ، دهلیز آن ، سه نیم دایره استخوانی ، لوله مارپیچی ، مایعات درون هر یک ، عناصر ترکیب کننده هر یک از مایعات ، قوّه شنوایی ، صوت ، اسرار صوتی ، امواج ، ارتعاشات موجی ، قوّه باصره ، تشکیلات ظاهری چشم ، پلک ، صفوف مژه ، غدد اشک ، مجاری دهگانه اشک ، انتر اشک ، شستشوی چشم با اشک ، کره چشم صلبیّه ، قرنیه ، شفّافی قرنیه ، کیفیت عبور نور ، مردمک ، رنگ عنبیّه ، اسرار این رنگ و رنگها ، شبکیّه ، جلیدیّه ، نقش مایع زلالیّه ، مایع زجاجیّه ، عناصر ترکیب کننده مایعات ، اسرار درون یکایک طبقات چشم ، کیفیت دید ، بحث نور ، معمای نور ، دستگاه عظیم گوارش ، معده ، روده ها ، غدّهای ترشحّی ، مرکز صفرا ، دهان ، حلق ، لوله هاضمه ، تشکیلات یکایک آنها ، کیفیت هضم غذا ، دستگاههای تنفسی ، بینی ، حنجره ، قصبة الریه ، نایژه ها ، برونش ، ششها ، حبابهای ریوی ، رگهای خونی ، کیفیت جذب اکسیژن ، علل احتراق ، تولید حرارت ، مقدار حرارت ، اسرار و تشکیلات یکایک آنها ، خون ، اسرار خون ، کیفیت پیدایش خون ، گلبولهای سفید ، گلبولهای قرمز ، عدد هر یک ، دستگاههای گردش خون ، قلب ، اسرار قلب ، شریانها ، وریدها ، مویرگها ،گردش بزرگ خون ، گردش کوچک خون ،دستگاه دفع مواد زائد ، سازمان آن ، لوله کشی بدن ، دستگاه تولید ، نطفه سازی ، ماهیت نطفه و ...که هر یک موضوع علم خاصی و تشکیل دهنده میلیاردها میلیارد اسرار است .

البته آنچه را که می بینیم عبارت است از ظاهری از بدن و جسم ، ولی قوای کارگردان این جسم که عبارت است از روح و عواطف و وجدان و اندیشه و اخلاق ، و هزاران قدرت نامرئی ، که در هیچ لابراتواری قابل تجزیه و با هیچ میکروسکپی قابل رؤیت نیست ، برای ما قابل شرح و درک نمی باشد .

تنها در برابر این دستگاه باعظمت بدن و روح و نفس که قرار می گیریم پی به این مسئله می بریم که این نظام عبرت آور را ناظم و صاحبی است « خدا » نام ، و باید با کمال خضوع و خشوع در برابر این همه نعمت که به ما ارزانی داشته در مقام سپاسگزاری برآمده و از عمق جان فریاد بزنیم :( اَلْحَمْدُ لِلّهِ رَبِّ الْعالَمین ) .
اَلْرَّحمنِ الرَّحیم

با اینکه این دو لفظ در آیه شریفه « بسم اللّه » بود ، ولی تکرارش بعد از « ربّ العالمین » لطف مخصوصی دارد ، که ربوبیّت حق از جهت قهر و غلبه و فشار بر موجودات نیست ، بلکه از جهت رحمت عام و خاص است ، که موجودات در پرتو این دو حقیقت پرورش می یابند و هر مربی و معلم و حاکمی آن گاه تربیتش به ثمر می رسد که با مهر و محبت باشد و نظام تربیت خلق با خالق و انسان و جهان هماهنگ شود .

این اتصال ربوبیت حق نسبت به موجودات و بخصوص انسان ، که اتصالی است دائم و همیشگی و شامل زندگی دنیا و آخرت ، نه بر سبیل قهر و غلبه بلکه از راه عنایت و لطف و مرحمت و محبت است . پس مدح و شکر آن وجود مقدس ، در حقیقت پاسخگویی به ندای فطرت در برابر رحمانیت و رحیمیت اوست .
مالِکِ یَومِ الدین

انسان دارای گوهر پربهای آزادی و اختیار است . آزادی و اختیار داشتن در نیت و عمل ، بهترین علت برای ارزش پیدا کردن حالات باطن و حرکات ظاهر است . چنانچه اراده و عمل به مقتضای قواعد فطری و خدایی و وجدانی از انسان صادر گردد ، مقتضی اجر و مزد و ثواب عالی است ، و اگر نیت و عمل بر مبنای صحیح صادر نگردد ، چون ظلم به خود و دیگران است ، مقتضی عذاب و عقاب است .

علت ثواب و عقاب همین آزادی در نیت و عمل است ، و این را نه فقط شرع و شارع حق می داند بلکه عقل و منطق و حکمت و فطرت هم قضاوتش همین است ، که موجود آزاد باید در برابر نیکی و اخلاص پاداش ، و در برابر بدی و نیت سوء عقاب و عذاب ببیند .

به همین خاطر حضرت حق روزی را به نام « روز دین » برای پاداش نیکوکاران و عذاب بدکاران قرار داده و زمام تمام امور آن روز را به دست با قدرت خود می داند : « مالِکِ یَوْمِ الدین » .

در اینجا این پرسش مطرح می شود : مگر خداوند مالک هر روز نیست ؟ مگر جزای عمل نیک و بد مخصوص به دنیای دیگر است ؟ مگر انسان در همه لحظات ، چه از طریق وجدان و چه از طریق عکس العمل عمل خویش ، در دنیای درون و برونش در معر پاداش و عقوبت نیست ؟

باید گفت : چرا ، خداوند مالک همه لحظات است و آدمی هم در برابر هر عمل نیک و بدی بلافاصله در معرض اجر و عقوبت است . به هنگام کار نیک انبساط درون برایش حاصل می شود ، و این خوبی و نیکی برای او در بیرون عامل کسب آبرو و اعتبار اجتماعی می گردد ، و به وقت کار بد گرفتار تازیانه وجدان می شود و عکس العمل اجتماعی خطرناکی برای او حاصل می گردد . ولی این اجر و عقوبت نسبت به عملی که داشته کامل نیست بلکه نسبی است . به علاوه ، در برابر بعضی از اعمال راه فرار از عقوبت دارد ، و از طرفی چه بسا که انسانی سراپا نیکوکار باشد ولی در دنیا به مزد واقعی اش نرسد .

در این زمینه به حیات پربرکت انبیا و ائمه و عاشقان راه حق نظر کنید که سراسر مثبت بود ، و در برابر مخالفان چه زجرها و مصائبی که به آنان وارد نشده و عاقبت هم بدون رسیدن به اجر و مزد متناسب با ایمان و اعمال و اخلاق الهی خود از دنیا رفتند . همچنین به حیات ننگین ستمکاران تاریخ توجه کنید که بدون چشیدن کمترین غذایی در برابر آن همه جنایت در کمال راحت و آسایش جان دادند .

پس روز دیگری لازم می آید که در آن روز ، نیکوکاران به پاداش واقعی ، و بدکاران به جریمه حقیقی خود برسند و کسی جز حضرت حق دخالتی در آن روز نداشته باشد و مجرم برای فرار عقوبت راهی پیش پای خود نبیند ، و آن روز به نام روز دین نامیده شده و احدی جز حق در اوضاع آن روز دخالت ندارد و این همه مفهوم آیه شریفه « مالِکِ یَوْمِ الدین » است .

قرآن مجید متجاوز از هزار آیه در تجزیه و تحلیل روز جزا دارد که گوشه ای از آن روز را در آیات اول سوره غاشیه چنین می خوانیم :

* آیا سخن روز فراگیرنده به تو نرسیده ؟ در آن روز چهره هایی بی اعتبار و ورشکسته و ترساننده ، زیرا در دنیا بیهوده کار کرده و عبث رنج برده اند . اینان به آتشی سوزان می رسند و از چشمه ای بسیار داغ و جوشان چشانده می شوند . در آنجا غذایی بجز خار سخت ندارند که آن غذا فربه و سیرشان نمی کند . و کسانی که در آن روز در نعمت اند و از کوشش خویش خوشنود . در بهشت برین هستند که در آنجا یاوه و بیهوده نمی شنوند ، و در آن چشمه سارهایی روان باشد و تخت های رفیع و قدحهای آماده و پشتیها و فرشهای گسترده برای استراحت .

و نیز گوشه ای از آن روز را در سوره مبارکه ذاریات بدین صورت قرائت می کنیم :

* مرگ بر دروغگویان ! همان کسانی که در گردابی از بی خبری هستند . می پرسند رستاخیز و روز پاداش چه وقت است ؟ روزی که به آتش درافتند و درگیر شوند . عذاب خود را بچسید . این است آن چیزی که به شتاب طلب می کردید . به راستی پرهیزکاران در باغات و جشمه سارها دریافت کننده بخشش پروردگار خویش اند . اینان در دنیا نیکوکار بودند ، کمی از شب را می خوابیدند و سحرگاهان با راز و نیاز از خداوند آمرزش می خواستند و از درآمد و دسترنجشان برای مستمندان و بینوایان سهمی قرار می دادند .

اِیّاکَ نَعْبُدُ وَ اِیّاکَ نَسْتَعین

عبادت و بندگی مفهوم وسیع و گسترده ای دارد که خضوع و تواضع و به خصوص تسلیم در این مفهوم قرار گرفته و یا لازمه آن است .

انسان وقتی از برکت تفکّر و اندیشه به ربوبیّت و مالکیّت و رحمت و محبّت بی پایان ناظم و مدبّر و معمار هستی پی برَد ، هیچ گاه تسلیم غیر او نمی شود و بند بندگی دیگران را به گردن نمی نهد .

انسان وقتی به این معنا واقف شود که جز حضرت الله وجودی بالاستقلال در دار هستی نیست ، چه معنا دارد که غیر او را مورد پرستش قرار دهد ؟

غیر اگر جماد است جزئی است کوچک از اجزاء هستی . اگر حیوان است موجودی است ناچیز در گوشه ای کوچک از عرصه گاه حیات . اگر انسان است فقیر و نیازمند و دردمند و مستمندی است چون خود شما . پس جایی برای پرستش و اطاعت و عبادت غیر نمی ماند ، که روی آوردن به غیر عین کفر و شرک و درحقیقت بت گرایی و بت پرستی است و عبادتی که جز ضرر و خطر چیزی عاید زندگی انسان نمی کند .

این عبادت واقعی که با جمله « اِیّاکَ نَعْبُدُ » در نماز اعلام می شود ، عبارت است از به اجرا گذاشتن تمام دستورهای حق و پیامبران و امامان و فقیهان واجد شرایط و کناره گیری از محرّمات و آنچه حضرت حق بر انسان نمی پسندد .

بی شک ، پیمودن راه عبادت صحیح بدون رفع موانع ، و رهایی از قید و بند اوهام و مکتبهای غلط ، و آزادی از هوی و هوس ، و سرپیچی از اوامر و نواهی طاغوت و طاغوتیان امکان ندارد .

انسان با این عجز و فقری کهخ دارد ، بدون کمک خواهی از خداوند نمی تواند با این همه موانع به مبارزه برخیزد . این است که در راه عبادت باید از خدا کمک خواست تا اموری مادی و معنوی را برای جبران ضعف و ناتوانی انسان با او همراه کند ، و البته توجه به پروردگار و کمک خواهی از حضرتش ، در حقیقت جلب کشش و لطف و دستگیری اوست .
اِهْدِنا الصِراطَ الْمُسْتَقیم

هدایت ، راهنمایی با مهر و محبت و صلاح است به سوی مطلوب و مقصود ، و آن بر چند نوع است :

هدایت طبیعی یا تکوینی که شامل کلیه موجودات کیهانی و عناصر عرصه گاه شگفت انگیز آفرینش است .

هدایت غریزی و احساسی که مخصوص موجودات جاندار و یا شامل موجودات صاحب نَفْس است .

هدایت وجدانی ، عقلی ، احساسی ، دینی که شامل انسانهاست ، و هدایت دین کامل ترین هدایت برای آدمی است که او را به سوی سعادت دنیا و آخرت سوق می دهد .

عبده مفسّر مصری می گوید : در آیه شریفه ( وَهَدَیْنَاهُ النَّجْدَیْنِ )(7) به انواع هدایت نسبت به انسان اشاره دارد : ما انسان را به سوی دو راه آگاهی دادیم : راه خیر ، راه شر . راه سعادت ، راه شقاوت .

حضرت حق از طریق دین ، عقل ، وجدان و احساس انسان را از دو راهی که در برابر اوست آگاهی داده و به خیر و شرّ و سعادت و شقاوت هدایت می کند .

« صراط » جاده عمومی رو به خیر است و موصوف شدنش به مستقیم اسراری دارد که از حوصله این رساله خارج است .

« صراط مستقیم » در برابر هر راه کجی است که راهروش را به خزی دنیا و عذاب آخرت دچار می کند .

صراط مستقیم در حقیقت عبارت است از راه دین ، مرز حق ، راه عدل ، و حوزه و حدود مقررات الهی که در قرآن و سنت ترسیم شده و اجرای آن مقررات آدمی را به قرب حق رهنمون گردیده و از فیض و عنایت و رحمت الهی در دو جهان بهره مند خواهد کرد .

انسانی که می خواهد در این راه پیش برود ، باید مجذوب و منطبق با محیط و محکوم آن نگردد و پیوسته محیط فکری و روحی خود را تغییر دهد و در خط مستقیم ، که همان دین خداست و ضامن خیر دنیا و آخرت ، قرار گیرد ، و از انحراف بیندیشد ـ چون پیوسته در معرض گمراهی و غفلت است ـ و این دعا و درخواست را هم « اهدنا الصراط المستقیم » همیشه به یاد داشته باشد تا خود مشمول عنایت و مشیّت مخصوص مبدأ کمال و هستی گردد .
صِراطَ الَّذین اَنْعَمْتَ عَلَیْهِم

راه آنان که نعمت به آنها عطا شد ـ چه نعمت مادی و چه معنوی ـ و همه آن نعمت ها را در راه سیر در صراط مستقیم به عنوان توشه راه مصرف نمودند ، که قرآن مجید در آیه  69  سوره نساء این بزرگواران را انبیا و صدیقین و شهدا و صالحین معرفی می کند .

مراجعه به قرآن مجید شما با دارندگان نعمت حق ـ نعمتی که در این قطعه از نماز یاد شده است ـ آشنا می سازد و آنان را که در این قطعه از نماز یاد شده استـ آشنا می سازد و آنان را که باید در تمام شؤون زندگی اسوه شما باشند با شما معرفی می کند تا بدانید راهروان راه مستقیم چه انسانهایی بودند و در ایمان و اخلاق و عمل از چه موقف عظیمی بهره داشتند .
غَیْرِ الْمَغْضُوبِ عَلَیْهِمْ

غضب شدگان مردمی هستند که با شناخت حق و یافتن راه ، به عناد و لجاج و دشمنی برخاستند و مسیری غیر راه الهی انتخاب کردند ، که با کمک آیات قرآن می توان گفت مصداق اتمّ این جمله یهودند که دانسته راه خطا می روند و به انواع آلودگی ها و مفاسد و جنایات دچار هستند .

مطالعه وضع حزب پلید صهیونیسم و اوضاع اسرائیل نشان دهنده این معناست که این گروه دچار غضب حق اند .

آری ! اخلاق و اعمال و رفتار و حرکات و آثار باطنی و ظاهری انسان نشان دهنده جهت گیری حق نسبت به آدمی است .
وَ لاَ الْضالین

آن مردمی که کج فهم هستند ، دین را غلط یافته و برای خود راه خدا را تفسیر می کنند و مسیر کمال را در آنچه خدا نمی پسندد می انگارند و برای شناخت حق ، سر از معیار و میزان برتافته و آنچه می خواهند انجام می دهند .

مصداق روشن گمراهی ، نصاری هستند ، و شاید توجه به غرور علمی و صنعتی آنان ـ به خصوص در این روزگار ـ شما را به این معنا رهنمون شود که اینان مسیر را آن می پندارند که با تکیه بر دانش و صنعت خود ترسیم می کنند و به راه خود ساخته و یا به آنچه که از دین به رأی خود تفسیر می کند عمل می نمایند .

البته غضب شدگان و گمراهان فقط یهود و نصاری نیستند بلکه هر قشر و طایفه ای که از راه خدا جدا باشد و سر از معیارهای الهی برتابد ، به نسبت شدّت و ضعف وضعش مغضوب و گمراه است .

بی تردید ، اگر نمازگزار داری اخلاق و عمل یهود و نصاری و مردم منحرف باشد ، مغضوب و گمراه است .

علامت اتّصال به نماز حقیقی ، داشتن آثار و صفات انبیا و صدیقین و شهدا و صالحین است .

امام علی بن ابی طالب (علیه السلام) جمله « اِهْدِنا الصِّراط » را بدین گونه توضیح می دهد :

* آن توفیق که در گذشته روزگار ما را به پیروی از تو موفق کرد پیوسته دار تا در آینده هم از تو اطاعت کنیم .

حضرت صادق (علیه السلام) در ترجمه این آیه می فرماید :

* ما را به ملازمت راهی رهنما باش که به دوستی تو و به بهشت رساند ، و از هواها و آرایی که ما را دچار رنج می گرداند باز دار .

از رسول خدا (صلی الله علیه وآله وسلم) و امیرالمؤمنین (علیه السلام) روایت شده که صراط مستقیم یعنی قرآن .

از امام ششم (علیه السلام) آمده که صراط مستقیم یعنی معرفت امام .

روی هم روفته ، در سوره مبارکه حمد آثار مهمی از قبیل توحید ، نبوت ، امامت ، معاد ، حقوق حق و خلق ، اتکای با الله ، دلالت به راه خدا ، و نفی بت و بت پرستی به چشم می خورد ، که نمازگزار در این سفر و معراجی که دارد باید به تمام زوایایش با تمام وجود توجه کند ، تا با خواندن یک نماز واقعی ، به تمام آن حقایق آراسته گردد .
بِسْمِ اللّهِ الرَّحمنِ الرَّحیم

ترجمه و توضیح این آیه شریفه در صفحات قبل از گذشت .
قُلْ هُوَ اللّه

حقیقت عبادت ، اظهار بندگی و خضوع و خشوع قلبی و شکر انعام و احسان است .

باتوجه به این معنا ، پرستش به معنای جامعش جز در برابر مولا و پروردگار و اربابی که واقعاً جمیع نعمت ها از اوست جایز نیست .

وجود مقدّسی را باید عبادت کرد که ما را وجود بخشید و پرورانده و روزی داده است .

وجود مبارکی را باید عبادت کرد که آفریدن ، خلق کردن ، حیات دادن ، شعور بخشیدن و روزی دادن وقف حریم مقدّس اوست .

خداوندی که دارای علم و قدرت ، حکمت و سطوت ، رحمت و محبت است و نشانه ها و آثار قدرت و حکمتش در همه کائنات و مخلوقات دیده می شود .

قدرتش بی نهایت ، و علم و حکمتش کامل ، و رحمت و لطفش بر تمام زوایای هستی اشراف دارد .

قدرتی است بدون ضعف و علی است بدون جهل و خلاصه وجودی است مستجمع جمیع صفات کمال ، که این همه از لفظ اللّه فهمیده می شود .
اَحَد

وجود مبارک و مقدّسی که به هیچ صورت قابل تعدد و کثرت نیست و به قول حضرت امیر (علیه السلام) : وحدت حق وحدت عددی نیست ، زیرا واحد یعنی بیشتر از نصف و کمتر از دو ، و چنین معنایی بر خدا روا نیست .

واحد بودن خدا یعنی بی جزء و بی شریک و بی مانند بودن او ، که حضرت او در ذات و افعالش یگانه است .

بنابراین ، « اللّه » بر همه صفات ثبوتیّه و کمالیّه از علم و قدرت و حیات و ادراک و تدبیر دلالت می کند ، و لفظ « احد » منزّه بودن خداوند را از صفات سلبیّه و از نقص و عیب می رساند و می فهماند که جسم نیست ، مرکت و حادث نیست ، حلول کننده در چیزی نیست ، و مانند و شریک و ضدّ و ندّ برای او نیست .
اَللّهُ الصَّمَد

آقای بزرگواری که تمام موجودات هستی در تمام نیازها روی به سوی او دارند و به او تکیه کنند و بدو توجه نمایند و بدون او کاری انجام نگیرد .

به قول حضرت سیّد الشّهداء و امام سجّاد و حضرت باقر و حضرت صادق (علیهم السلام) کسی که آقایی و بزرگی و شرف و سیادت در او در نهایت کمال است ، کسی که دائم و همیشگی است و هماره بوده و خواهد بود ، فرمانروای بزرگی که فوق او امر دهنده و نهی کننده نیست و قائم به ذات و بی نیاز از غیر است .

مرحوم عّلامه مجلسی در مرآة العقول که از مهمترین کتب علمی و فنّی شیعه است در تفسیر حدیثی از اصول کافی در این زمینه می فرماید :

* صمد در حقیقت ، عبارت از وجوب وجود و بی نیازی مطلق او ، و احتیاج عموم کائنات در جمیع امور به اوست .

یعنی مبدأ کل و مرجع عموم و پناهگاهی که هر کس هر حاجتی دارد و هر چه بخواهد او قادر به انجام حاجت و بخشیدن خواسته اش هست و از آنچه همگان نیاز به آن دارند چیزی را فاقد نیست و سزاوار است که همه کس به خشوع و پرستش متوجّه او شوند .
لَمْ یَلِدْ وَ لَمْ یُولَدْ

نزاده است و زاده نشده . و تردیدی نیست که اگر خداوند فرزندی بزاید ، لازمه اش این است که خود از دیگری طبق قوانین طبیعی زاده شده باشد و اگر از دیگری زاده شده باشد ، محدود می شود . یعنی ازلی نخواهد بود و پیش از ولادت نبوده و بعد به وجود آمده ، و چنین موجودی نمی تواند خدا باشد .

این قطعه از نماز ردّ بر تمام مشرکان و اهل کتاب است ، زیرا آنان مدّعی فرزند داشتن خدا بودند .

مشرکان فرشتگان را دختران خدا می پنداشتند ، و یهود عُزَیر را و نصاری مسیح را پسر خدا می دانستند . این است که بر ردّ عقاید آنان فرمود : خداوند نزاییده و نه پسر ، نه دختر و نه چیز دیگر ، و بعد چون اینان برای همین پسران مقام خدایی قائل شده و به پرستش آنان پرداختند می گوید : خدا نمی شود زاییده شده باشد ، پس عیسی که زاییده شده از مریم است خدا نیست .
وَ لَمْ یَکُنْ لَهُ کُفُواً اَحَد

و هیچ کس همتا و همانند و برابر او نیست ، چون تمام موجودات در همه برنامه هایی که دارند محدودند ، و او در ذات و صفات بی نهایت در بی نهایت است و کسی را در هیچ برنامه ای یارای برابری با او نیست بلکه تمام موجودات متکی به اراده و قدرت حضرت او هستند .
سُبْحانَ رَبّیَ الْعَظیمِ وَ بِحَمْدِه

رکوع همراه با این ذکر ملکوتی و آوای روحانی رکنی بزرگ از ارکان نماز و نشان دهنده تواضع عبد نسبت به حق است .

رکوع به این معناست که : ای مولای من و ای آقای کریم ! اینک بنده ات در برابرت سر فرود آورده و برای پذیرفتن تمام دستورهای تو آماده است ، و خم شدنش به این معنا است که آنچه بار مسؤولیت اراده داری برای گرده اش بگذارد .

حضرت صادق (علیه السلام) می فرماید :

* اگر نمازگزار حق رکوع را اینچنین بجای آورد ، خداوند بزرگ دلش را به نورانیتِ بهاءِ خود منور کند و خانه قلبش را به آن نور زینت دهد .

رکوع کننده باید در رکوع محو عظمت دوست شود و غیر او را حقیر و کوچک ببیند . خداوند مهربان چنین رکوع کننده ای را که متصف به خشوع و خضوع است در سایه بزرگواری خود جای دهد و او را به لباس برگزیدگان از اولیایش بیاراید .

حضرت در ادامه سخنانش می فرماید :

* رکوع کن اما با قلبی که از خشوع نسبت به حق ، یعنی بیم و ترس از او ، پر باشد مانند ترس آن کس که گردنش زیر شمشیر قرار دارد . در حال رکوع ، اعضا و جوارحت را از حرکات بیهوده باز دار تا از فواید رکوع راکعین بهره مند شوی .

به هنگام رکوع به مانند حال حمد و سوره ، دل از وسوسه و فریب شیطان دور دار ، زیرا خداوند هرکس را که عجز و انکسارش بیشتر باشد ، عزّت بیشتر می دهد و بی تردید راه یافتن به منزل تواضع و خضوع و فروتنی و بیم و ترس از مقام حق ، به اندازه آگاهی انسان نسبت به عظمت و جلال مولاست .

هر چه معرفت بیشتر باشد ، تواضع و فروتنی به آن آستان بیشتر است . اینجاست که پس از یافتن کوچکی جهان و موجوداتش و توجّه به عظمت بی نهایت در بی نهایت مولا ، یک مرتبه در حال رکوع فریاد برمی داری : « سُبْحانَ رَبّیَ الْعَظیمِ وَ بِحَمْدِه » .

منزّه از هر عیب و نقصی است مالک و پرورش دهنده بزرگ من ، و من به کمک و یاری او سپاسش می گزارم و حضرتش را آن طور که حق اوست می ستایم .
سَمِعَ اللّهُ لِمَنْ حَمِدَه

این جمله را پس از سر برداشتن از رکوع ، در حال استقرار بدن به زبان جاری می کنی که : خدای من شنوا و پاسخگوی سپاس و ستایش من است .
سُبْحانَ رَّبی الاَْعْلی وَ بِحَمْدِه

سجود منتهای فروتنی و افتادگی عبد است در برابر معشوق حقیقی . و چه بهتر که ترجمه و توضیح سجود را نیز همانند رکوع از حضرت صادق (علیه السلام)بشنویم :

* زیانکار نیست و با زیانکاران محشور نمی شود کسی که حق سجده را اگر چه در تمام عمر یک بار بجای آورده باشد ، و رستگاری ندارد کسی که در حال سجود با حبیبش حلوت کند . ولی از واقعیّت و حقیقت برنامه دور باشد ، سجده کند ولی خود را گول بزند ، سجده کند اما از بشارت الهی نسبت به بندگانش که سعادت در دنیا و بهشت در آخرت است غافل بماند .

دور نیست که عنایت دوست آن بنده ای که از کانال سجده خود را به مقام قرب می رساند و به عمل و کار خود توجه دارد و بساط کبریایی را با سجده می بوسد و می داند که ستایشِ چه وجود مقدسی را به زبان جاری می کند ، و چه دور است از لطف محبوب آن کس که در سجده غافل از اوست و ادب و آداب سجده را رعایت نمی کند و به جای متذکر شدن حق و حقیقت ، غافل می ماند و حرمت مولا را نگاه نداشته و دل به غیر او می بندد . آری ، سجده کن اما در نهایت تواضع و ذلت ، سجده ای که آگاهی و شعور آن را همراهی کند . آگاهی به اینکه خاکی که پیشانی بر آن داری و هزاران پای بشر و موجود زنده غیر بشر بر آن گذاشته شده ماده اصلی آفرینش توست . همین خاک بود که تبدیل به نطفه وجود تو شد ، نطفه ای که همه از بویش فرار می کردند . آری ، ذرّه ای گمشده در جهان خاک بودی ، او با لطف و کرم خودش به وجودت آورد ، و همین جسم و بدن را که ساخته و پرداخته است دوباره به خاک برمی گرداند و آن گاه برای جزا دادن از همین خاک تو را به قیامت خواهد کشید .

سجود را برای این قرارداد که با دل و جان و همه حواس و قوا در مقام و عظمت او فانی شود و جز او کسی را نبینی . آری ! هر چه به او نزدیک شوی از غیرش دور گردی . همچنان که در حال سجود دیده ات چیزی را نبیند ، باید دلت نیز چیزی را نبیند . تأسف باد بر کسی که در نماز و به خصوص در سجده دل در گرو غیر دارد ، و در حقیقت به غیر دوست نزدیک می شود و از حضرت محبوب دور می گردد !

در قرآن مجیدش فرموده :

* « برای کسی دو دل قرار ندادیم » تا با یک دل رو به خدا باشد و با دل دیگر متوجه غیر .

آری ! یک دل است و باید روی آن متوجه یکی باشد : خدا و بس .

رسول الهی می فرماید :

* دلی که متوجه اوست ، همو متکفل صاحب اوست . کسی که در نماز مشغول به غیر خداست ، خود را مسخره کرده و در زمره زیانکاران است .

پس از اینکه هفت موضع بر زمین قرار گرفت و دل و جان در گرو عشق معشوق رفت ، از شدت اتصال فریاد عاشقانه از قلب و زبان برمی آید که : « سُبْحانَ رَبّیَ الْاَعْلی وَ بِحَمْدِه » .

آری ! از هر عیب و نقص منزه و پاک است صاحب و پرورش دهنده اعلای من ، و این منم که به کمک او به ستایش و سپاسگزاری مشغولم .
سُبْحانَ اللّهِ وَ الْحَمْدُ لِلّهِ وَ لا اِلهَ اِلاّ اللّهُ وَ اللّهُ اَکْبَر

این جملات زیبا و ملکوتی در رکعت سوم و چهارم خوانده می شود . معنای « سُبْحانَ » در توضیح رکوع و سجود ، و تفسیر « اَلْحَمْدُلِلّهِ » در حمد و سوره و  « اَللّهُ اَکْبَر » در ابتدای نماز گذشت .

اَشْهَدُ اَنْ لا اِلهَ اِلاَّ اللّهُ وَحْدَهُ لاشَریکَ لَه

پس از کسب آن همه معرفت از برکت توجه به تکبیرة الاحرام و حمد و سوره و رکوع و سجود ، اکنون وقت آن است که تمام هستی نمازگزار به یگانگی و وحدانیت حضرت او شهادت دهد که معبودی جز او نیست و برای او شریکی وجود ندارد . اقرار به توحیدی که دارای سه رکن اساسی است : توحید در عقیده و ایمان ، توجید در ابلاغ ، توحید در عمل و حرکت .
وَ اَشْهَدُ اَنَّ مُحَمَداً عَبْدُهُ وَ رَسوُلُه

بعثت و رسالت انبیا در بین مردم به این خاطر بود که فرهنگ سعادت بخش حق به مردم ارائه شود ، و انسان ها در عقیده و عمل همانند انبیا رشد کنند .

قواعد تربیت و تکامل و رشد و سعادت برای رسیدن به دست مردم کانالی جز بعثت انبیا ندارد .

اقرار به نبوّت انبیا و به خصوص خاتم پیامبران ، و پیروی از دستورهای او و نفی هر فرهنگی که ضدّ فرهنگ اوست ، لازمه ایمان و تحقّق نماز واقعی است .
اَللّهُمَ صَلِّ عَلی مُحَمَد وَ آلِ مُحَمَّد

الهی ! بر چنین پیامبر بزرگی که بیست و سه سال مبلغ رسالات تو بود ، و بر آلش که هموزن قرآنند و در چهره امامت مسیر رسالت را پیمودند ، درود فرست و لطف خاص خود را شامل این راهنمایان راه توحید و نجات دهنده بندگانت فرما .
اَلسَّلامُ عَلَیْکَ اَیُّهَا النَّبِیُّ وَ رَحْمَةُ اللّهِ وَ بَرَکاتُه

در پایان این سفر ، که ملکوتی ترین سفر انسان به سوی خداست ، آنچنان فکر و روح اوج می گیرد که آدمی خود را در برترین مقام معنوی مشاهده می کند و بین خود و خارواح مقدّسه جدایی و فاصله نمی بیند . اینجاست که برای سلام به پیامبر بزرگ هیچ نیازی به ضمیر غایب احساس نمی کند . جدایی وجود ندارد که بگوید « اَلسَّلامُ عَلَیه » ، بلکه مقام ، مقام قرب و یگانگی و حضور و مشاهده است . نمازِ با شرایط ، انسان را با رسول خدا (صلی الله علیه وآله وسلم) روبرو می کند و در این رو در رویی است که نمازگزار می گوید : درود بر تو ای پیامبر رحمت ! و برکت خدا بر تو ای صاحب رسالت !
اَلسَّلامُ عَلَیْنا وَ عَلی عِبادِ اللّهِ الصّالِحین

شایستگان از عباد خدا ، آن مردمی هستند که دل آنان آیینه انعکاس توحید است . یکتا نگر ، یکتا گو و یکتا شناسند و در عمل جز به فرمان مولا نباشند .

اینان واجد تمام کمالات ایمانی و اخلاقی و عملی اند . وجودشان منبع برکت ، و نسبت به دیگران چراغ هدایت اند . نوربخش به زندگی و فروغ جاوید تاریخ حیاتند . اگر اینان نبودند صفحات تاریخ حیات آبرو نداشت . قرآن مکرر از اینان به عنوان دارندگان ایمان ، هدایت ، نماز ، زکات ، حج ، روزه ، تولّی ، تبرّی ، امر به معروف ، نهی از منکر ، بیداری شب ، خدمت به خلق ، جهاد همه جانبه ، محبت به مردم ، رعایت یتیم ، دستگیری از افتاده ، اطاعت از خدا و پیامبر ، و امام ، رعایت حقوق پدر و مادر و اقوام ، باطن پاک ، تلاوت قرآن ، راستی ، درستی ، امانتداری ، نظم ، کظم غیظ ، حق جویی ، پاکی و ...یاد کرده است .

اینجا که نمازگزار می خواهد بگوید سلام بر ما و عباد شایسته ، باید توجه داشته باشد که خود را از اوصاف عباد صالح بی بهره نباشد که خدای ناخواسته از معنویت نمازش کاسته شود .
اَلسَّلامُ عَلَیْکُمْ وَ رَحْمَةُ اللّهِ وَ بَرَکاتُه

در نقطه پایانی این سفر ملکوتی و پیوند آسمانی است که تمام پرده ها و فاصله ها و جداییها بین انسان و رسول اکرم و عباد شایسته و صالح و ملکوت داشته شده و انسان فقط ناظر و حاضر پاکان و پاکیهاست و بین او وا واقعیتها هیچ مانعی وجود ندارد .

راستی نماز چه قدرت آفرین است ، چه رشته اتّصال عجیبی است ، چه دنیایی است ، چه سفر پر خیر برکتی است . قدرت پرواز انسان در نماز چه اعجاب انگیز است . آدمی را از همه پستیها و آلودگی ها جدا کرده و به اوج رفعت و  عظمت می رساند ، آنجا که انسان فقط رویارویی با انبیا و عباد صالح و ملائکه حق است ، که در این رویارویی و برخورد ، واجب شده انسان به همه آنها سلام کندو درود فرستد ، آن هم سلام خطایی نه سلام غایبانه :« اَلسَّلامُ عَلَیْکُم » .

حضرت صادق (علیه السلام) در توضیح سلام پایان نماز می فرماید :

* حقیقت سلام در پایان هر نماز ، اعلام ایمنی از عذاب خداست .

و اشارت بر اینکه هر کس به ادای حق حضرت معبود برخیزد و واجبات الهی و سنن خدایی را با رعایت شرایط و با کمال خضوع و خشوع بجای آورد ، از خِزْی دنیا و عذاب آخرت در امان است .

سلام نامی است از نامهای خداوند که آن را در بندگان خود به امانت گذاشته و مفهوم آن عبارت از عدم میل از حق به باطل است .

این عدم میل ، و در حقیقت حفظ درستی و سلامت ، باید در تمام معاملات و روابط و برخوردهای اخلاقی به وسیله همه مردم رعایت شود .

هر انسانی در تمام شؤون حیات باید از انسان نمازگزار در امان باشد .

سلام ، به حقیقت ، عبارت است از رعایت عدل و انصاف و پرهیز از ظلم و ستم به وقت بخورد با مردم . رعایت این حق امانت آن وقت به ظهور می رسد که نمازگزاران با یکدیگر از سر صدق و آشتی و محبت و عشق در آیند و از مکر و حیله و خیانت و غَدْر و دغلی بپرهیزند .

حضرت صادق (علیه السلام) گفتار خود را این چنین ادامه می دهد :

* اگر می خواهی سلام به جای خود قرار بگیرد و یا به مقتضای آن عمل شود ، از خدا بترس و از کردار ناپسند و اعمال خلاف کناره گیری کن ، عقل و دین و دل را از کدورت و تیرگی معاصی برکنار دار ، ضبط کنندگان اعمال خود را که کرام کاتبین هستند با کردار ناپسند آزار مده و آنان را در رنج و ناراحتی و وحشت مبر ، چنان زندگی کن که دوستان و رفقا و تمام مردم از تو در سلامت باشند ، و با دشمن با عدل و داد رفتار نمای ، که اگر کرام کاتبین و نزدیکان و دوستان از تو در امان نباشند وای به حال دیگران .

هر کس به مقتضای سلام رفتار نکند ـ یعنی وجودش برای خود و دیگران منبع سلامت و پخش امان نباشد ـ در سلام کردن دروغگو است ، فرقی ندارد که در نماز سلام بدهد یا در غیر نماز سلام کند .

الهی ! به لطف و کرمت و به آبروی عاشقان جمالت و به عارفان شوریده بر بساطت ، ما را در این سفر معنوی و سیر و سلوک ملکوتی کمک کن تا به معراج قرب نایل گردیم و به ملکوت غیب اتّصال پیدا کنیم و موفّق به نمازی شویم که انبیا و امامان و اولیایت به آن نایل شدند .

جامی شاعر معروف درباره نماز امام عاشقان و مولای عارفان و سر حلقه مجاهدان می گوید :

شیر خدا شاه ولایت علی صیقلی شرک خفیّ و جلی

روز اُحد چون صف هیجا گرفت تیر مخالف به تنش جاگرفت

غنچه پیکان به گل او نهفت صد گل محنت ز گل او شکفت

روی عبادت سوی محراب کرد پشت به درد سر اصحاب کرد

خنجر الماس چو بنداختند چاک به تن چون گلش انداختند

غرقه خون غنچه زنگارگون آمد از آن گلشن احسان برون

گل گل خونش به مصلّی چکید گشت چو فارغ ز نماز آن بدید

اینهمه گل چیست ته پای من ساخته گلزار مصلّای من

صورت حالش چو نمودند باز گفت که سوگند به دانای راز

کز الم تیغ ندارم خبر گر چه ز من نیست خبردارتر

طایر من سدره نشین شد چه باک گر شودم تن چو قفس چاک چاک

جامی از آلایش تن پاک شو در قدم پاک روان خاک شو

شاید ازین خاک به گردی رسی گرد شکافی و به مردی رسی

از بزرگان دین شنیده ام که آخوند ملاّ محمّد کاشی که از اساتید بزرگ حکمت الهی در اصفهان بود ، و نیز مرحوم آیت اللّه آقا سیّد محمّد باقر دُرچه ای از اول نماز تا پایان سلام یک لحظه از گریه شدید و ریختن اشک از شوق و هیبت حق متوقّف نبودند .

آیت اللّه العظمی بروجردی(رضی الله عنه) ـ که خود در نمازش شرکت کردم ـ ذکر رکوع و سجود را در عین کهولت سن ، هفت بار با حالتی خاضعانه و خاشعانه تکرار می کردند .

صفوان بن یحی از اصحاب حضرات رضا و جواد و هادی (علیهم السلام) بود روزه و نماز عمر خود و دو نفر از دوستانش را در عین اینکه بجا آورده بودند قضا کرد .

حضرت آیت اللّه حاج سیّد احمد خوانساری که بیش از نود سال عمر کرد سه بار معادل  240  سال نماز عمر خود را تکرار کرد ، در عین اینکه تمام نمازهای یومیه اش را از قبل از به تکلیف رسیدن با شرایط بجا می آورد .

مرحوم حاج آقا حسین فاطمی که از اساتید اخلاق حوزه عملیه قم بود ، از استاد خود مرحوم ملکی تبریزی مسائل عجیبی نقل می کرد ، از جمله فرمود در روز عید قربان اول ظهر در حالی که اشک از دیده می ریخت با گفتن تکبیرة الاحرام به سوی قرب جانان به پرواز درآمد .

حضرت امام خمینی (قدس سره) از عبّاد و زهّاد زمان بود . او در عین انواع گرفتاری های اجتماعی و سیاسی برای یک بار از رسوم عبادات واجب حتّی مستحباتش کاسته نشد .

سیّد محمّد باقر حجة الاسلام معروف به شفتی تمام نمازهای خود را با خضوع و همراه با گریه و ناله می خواند و حتّی ذکر رکوع و سجود را در نمازهای مستحب سه بار می گفت .

شیخ انصاری معروف به شیخ اعظم از سنّ بلوغ تا آخر عمر عباداتی که انجام می داد ، گذشته از فرایض و نوافل شبانه روزی و ادعیه و تعقیبات ، عبارت بود از : قرائت یک جزء قرآن ، نماز جعفر طیّار ، و زیارت جامعه و زیارت عاشورا در هر روز .

حکیم سبزواری هر شب در زمستان و تابستان و بهار و پاییز می پرداخت و هر شب از اول شب به مقدار سه ساعت خدا را بندگی می کرد .

این برنامه ها نمونه ای بود از عبادات آنان که دارای مقام نبوّت و امامت نبودند ، عبادات انبیا و امامان چگونه بود خدا می داند !
ــــــــــــــــــــــــــــ

 ـ شعراء  ( 26 ) : 88  ـ  89 . 
 ـ وسائل الشیعه : 1  / 33 ، باب  5 . 
 ـ اعراف  ( 7 ) : 179 . 
 ـ اعراف  ( 7 ) : 56 . 
 ـ کشف الاسرار : 1  / 29 . 
 ـ تفسیر کبیر : 229 . 
 ـ بلد  ( 90 ) : 10 .

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد